دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 4766
تعداد نوشته ها : 6
تعداد نظرات : 3
Rss
طراح قالب
سخنى پیرامون امام زین العابدین علیه السلاموجود مقدس زین العابدین علیه السلام قهرمان معنویت است(معنویت به معنى صحیح آن)، یعنى یکى از فلسفه هاى وجودى فردى مثل على بن الحسین این است که وقتى انسان خاندان پیغمبر را مى نگرد-هر کدامشان را،و على بن الحسین را که یکى از آنهاست-مى بیند معنویت اسلام یعنى حقیقت اسلام،آن ایمان به اسلام تا چه حد در خاندان پیغمبر نفوذ داشته است،و این خودش یک مساله اى است.انسان وقتى که مردى همچون على بن ابى طالب را مى بیند،آن که از کودکى در زیر دست پیغمبر تربیت و بزرگ شده و در آن نفس آخر پیغمبر سر پیغمبر در دامان او بود که جان به جان آفرین تسلیم کرد،این مردى که از کودکى در خانه پیغمبر بود و هیچ کس به اندازه او با پیغمبر نبوده است،آرى انسان وقتى زندگى على را مى نگرد،مى بیند سراسر ایمان به پیغمبر اکرم است و انسان از آینه وجود على پیغمبر را مى بیند.این چه بوده است که مردى مثل على سراسر ایمان[به پیغمبر بوده است؟]. عبادت اماماهل بیت پیغمبر همه شان اینچنین اند.واقعا عجیب است.انسان وقتى على بن الحسین را مى بیند،آن خوفى که از خدا دارد،آن نمازهایى که واقعا نیایش بود و واقعا-به قول الکسیس کارل-پرواز روح به سوى خدا بود(نمازى که او مى خواند اینطور نبود که پیکرش رو به کعبه بایستد و روحش جاى دیگرى بازى کند،اصلا روح کانه از این کالبد مى رفت)آرى،انسان وقتى على بن الحسین را مى بیند با خود مى گوید این اسلام چیست؟!این چه روحى است؟! اینهمه آوازها از شه بود گر چه از حلقوم عبد الله بود وقتى انسان على بن الحسین را مى بیند کانه پیغمبر را در محراب عبادتش در ثلث آخر شب یا در کوه حرا مى بیند. یک شب امام مشغول همان نیایش و دعایى که خودش اهل آن دعا بود،بود،یکى از بچه هاى امام از جایى افتاد و استخوانش شکست که احتیاج به شکسته بندى پیدا شد.اهل خانه نیامدند متعرض عبادت امام شوند،رفتند و شکسته بند آوردند و دست بچه را بستند در حالى که او از درد فریاد مى کشید.بچه راحت شد و قضیه گذشت.هنگام صبح امام دید ست بچه را بسته اند.فرمود:چرا چنین است؟عرض کردند:جریان اینطور بود.کى؟دیشب در فلان وقت که شما مشغول عبادت بودید.معلوم شد که آنچنان امام در حال جذبه بسر مى برده است و آنچنان این روح به سوى خدا پرواز کرده بود که هیچ یک از آن صداها اصلا به گوش امام نرسیده بود. پیک محبتزین العابدین پیک محبت بود.این هم عجیب است:راه مى رفت،هر جا بى کسى را مى دید،هر جا غریبى را مى دید،فقیر و مستمندى را مى دید،کسى را مى دید که دیگران به او توجه ندارند، به او محبت مى کرد،او را نوازش مى کرد و به خانه خودش مى آورد.روزى یک عده جذامى را دید.(همه از جذامى فرار مى کنند،و آن که فرار مى کند از سرایت بیماریش مى ترسد،ولى خوب اینها هم بنده خدا هستند.)از اینها دعوت کرد،اینها را به خانه خود آورد و در خانه خود از اینها پرستارى کرد.خانه زین العابدین خانه مسکینان و یتیمان و بیچارگان بود. خدمت در قافله حجفرزند پیغمبر است.به حج مى رود.امتناع دارد که با قافله اى حرکت کند که او را مى شناسند. مترصد است یک قافله اى از نقاط دور دست که او را نمى شناسند پیدا شود و غریب وار داخل آن شود.وارد یکى از این قافله ها شد.از آنها اجازه خواست که به من اجازه دهید که خدمت کنم.آنها هم پذیرفتند.آن زمان که با اسب و شتر و غیره مى رفتند ده دوازده روز طول مى کشید.امام در تمام این مدت به صورت یک خدمتگزار قافله در آمد.در بین راه مردى با این قافله تصادف کرد که امام را مى شناخت.تا امام را شناخت رفت نزد آنها و گفت:این کیست که شما آورده اید براى خدمت خودتان؟گفتند:ما که نمى شناسیم،جوانى است مدنى ولى بسیار جوان خوبى است.گفت:بله،شما نمى شناسید،اگر مى شناختید این جور به او فرمان نمى دادید و او را در خدمت خودتان نمى گرفتید.گفتند:مگر کیست؟گفت:این على بن حسین بن على بن ابیطالب فرزند پیغمبر است.دویدند خودشان را به دست و پاى امام انداختند:آقا این چه کارى بود شما کردید؟!ممکن بود ما با این کار خودمان معذب به عذاب الهى شویم،به شما جسارتى بکنیم،شما باید آقا باشید،شما باید اینجا بنشینید،ما باید خدمتگزار و خدمتکار شما باشیم.فرمود:نه،من تجربه کرده ام،وقتى که با قافله اى حرکت مى کنم که مرا مى شناسند،نمى گذارند من اهل قافله را خدمت کنم.لذا من مى خواهم با قافله اى حرکت کنم که مرا نمى شناسند،تا توفیق و سعادت خدمت به مسلمان و رفقا براى من پیدا شود. دعا و گریه امامبراى على بن الحسین فرصتى نظیر فرصت امام ابا عبد الله پدر بزرگوارش پیدا نشد،همچنان که فرصتى نظیر فرصتى که براى امام صادق پدید آمد پیدا نشد،اما براى کسى که مى خواهد خدمتگزار اسلام باشد همه مواقع فرصت است ولى شکل فرصتها فرق مى کند.ببینید امام زین العابدین به صورت دعا چه افتخارى براى دنیاى شیعه درست کرده؟!و در عین حال در همان لباس دعا امام کار خودش را مى کرد. بعضى خیال کرده اند امام زین العابدین چون در مدتى که حضرت بعد از پدر بزرگوارشان حیات داشتند قیام به سیف نکردند،پس گذاشتند قضایا فراموش شود.ابدا[چنین نیست]،از هر بهانه اى استفاده مى کرد که اثر قیام پدر بزرگوارش را زنده نگه دارد.آن گریه ها که گریه مى کرد و یاد آورى مى نمود براى چه بود؟آیا تنها یک حالتى بود مثل حالت آدمى که فقط دلش مى سوزد و بى هدف گریه مى کند؟!یا مى خواست این حادثه را زنده نگه دارد و مردم یادشان نرود که چرا امام حسین قیام کرد و چه کسانى او را کشتند؟این بود که گاهى امام گریه مى کرد،گریه هاى زیادى.روزى یکى از خدمتگزارانش عرض کرد:آقا!آیا وقت آن نرسیده است که شما از گریه باز ایستید؟(فهمید که امام براى عزیزانش مى گرید.)فرمود:چه مى گویى؟ !یعقوب یک یوسف بیشتر نداشت،قرآن عواطف او را این طور تشریح مى کند:و ابیضت عیناه من الحزن (1) .من در جلوى چشم خودم هجده یوسف را دیدم که یکى پس از دیگرى بر زمین افتادند.و صلى الله على محمد و آله الطاهرین  
دسته ها :
پنج شنبه بیست و ششم 10 1387
براهین غیر قابل انکار تخت بودن زمین:برهان اول: 1- واقعیت اتر: پس از اینکه ماهیت موجی نور آشکار گردید، دانشمندان به وجود ماده ای که محیط و بستر انتشار امواج نور را فراهم می آورد، پی بردند. در واقع هر موجی نیاز به یک محیط دارد، و اتر هم محیطی است که نور در آن سیر می کند. برای اینکه نور از خورشید به ما برسد باید تمام فضای بین خورشید تا زمین را بپماید، پس تمام این محیط از اتر پر شده است. در سال 1887 دو دانشمند امریکایی آزمایشی برای یافتن مستقیم اتر در فضا انجام دادند. آنها پیش بینی می کردند که چون زمین در حال حرکت از میان اتر است ، پس سرعت حرکت نور در جهت حرکت زمین بیشتر از عمود بر آن است. آزمایش دقیقی که آنها انجام دادند به هیچ نتیجه ای نرسید و تفاوت سرعت حرکت نور در محیط اتری به علت چرخش زمین را مشاهده ننمودند. ولی این آزمایشِ درست، آنها را به یک نتیجه ی نادرست رساند: ایشان گفتند پس اتر وجود ندارد! در حالی که حقیقت وجود اتر انکار ناپذیر است، زیرا هر موجی نیاز به محیط دارد. در واقع نتیجه ی درست از این آزمایش این بود که زمین همانطور که احساس می کنیم ساکن است و هیچ حرکتی ندارد. آنها بجای اینکه حرکت زمین را انکار کنند وجود اتر را انکار کردند! که اصلاً معقول نیست. این آزمایش نشان می دهد که زمین ساکن است و هیچ حرکتی ندارد.برهان دوم: 1- در مدل امروزی سیاره ی زمین تصور می شود که یک توپ سنگی کروی است که در میان فضا با سرعت صدها هزار کیلومتر در ساعت پرواز می کند. ولی چگونه امکان دارد که زمین این سرعت را برای میلیون ها سال حفظ کند، در حالی که تمام فضا از اتر پر شده است و با زمین اصطکاک دارد. در واقع انرژی حرکتی زمین توسط اتر گرفته می شود و برای ادامه ی حرکت نیاز به کسی دارد که آن را هل دهد.2- اگر بخواهیم قبول کنیم که زمین با آن سرعت وحشتناک به دور خورشید در حال چرخش است، باید مثل ماشینی که در حال پیچیدن می باشد همه ی اشیاء روی زمین به یک سو پرت شوند! در طول روز که رو به خورشید است همه چیز به سمت درون فشرده می شود و در شبها همه ی درختها و ساختمان ها به سمت بیرون پرتاب شوند! و چون چنین چیزی را از نظر کاملاً تجربی مشاهده نمی کنیم پس زمین نمی تواند در یک مدار به دور خورشید بچرخد.برهان سوم:1- تصور کنید اگر جهان گرد باشد و دو نفر یکی در قطب شمال ودیگری در قطب جنوب باشد، آنکه در قطب شمال است توسط نیروی ثقل به سمت پایین کشیده می شود، ولی آنکه در قطب جنوب است، توسط نیروی ثقل به پایین سقوط خواهد کرد.2- همچنین مثلاً اگر تعدادی سنگ روی یک توپ فوتبال قرار دهید تعدادی از آنها از لبه های توپ به پایین می افتند. و این نشان می دهد که اگر زمین هم گرد می بود، همه چیز از کناره های آن به سمت پایین سقوط می کرد.برهان چهارم:1- تصور کنید، اگر یکی از ساکنین بالایی زمین برای دیدن دوست خود به بخش زیرین زمین کروی برود، چه اتفاقی می افتد؟! آن کسی که بالاست معتقد است که جهت پایین، پایین است. وآن کسی که در پایین زندگی می کند جهت پایین را بالا می داند! در نتیجه هنگامی که با هم روبرو می شودند باید معکوس همدیگر باشند، و این محال است./bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1386/06/448102932361601876781178328119058.jpg /bigimage.aspx?img=http://img.tebyan.net/big/1386/06/448102932361601876781178328119058.jpg2- حتی اگر بپذیریم که «بار گرانشی» می تواند این کار را بکند، بازهم با مشکلاتی که شاخه ی دیگر علم فیزیک، یعنی ترمودینامیک برای ما ایجاد می کند، روبرو می شویم.بسیار واضح است که دنیا ثابت است و در مرکز کیهان مستقر شده است. خورشید، سیارات و تمامی ستارگان به دور زمین گردش می کنند (البته نه ضرورتاً در مدارهای دایره ای).این از جمله دلایلی بود که زمین تخت ها برای اثبات ثبوت و تخت بودن زمین ارائه می کنند. البته جالب است که بعضی از آن دلایل شبیه همان دلایلی است که در برابر چرخش زمین در زمان گالیله توسط ریاضیدانان ارائه می شد. مثلاً تصور کنید که اگر زمین با سرعت بسیار زیاد به دور خود می چرخید چقدر مسافرت کردن آسان می شد! همانطور که می دانید در منطقه ی استوایی، زمین در طول 24 ساعت 40 هزار کیلومتر می چرخد. پس سرعت چرخش زمین بیش از 1500 کیلومتر در ساعت است!! شما اصلاً نمی توانید این سرعت را تصور کنید. از طرف دیگر شما کافی بود که با پریدن بوسیله ی یک هلیکوپتر، تماس خود را با سطح زمین قطع کنید، در آن صورت زمین زیر پای شما خواهد چرخید و بعد از 12 ساعت شما به قاره ی امریکا می رسید!چه کسی می تواند این دلایل غیرقابل انکار را در اثبات نظریه ی زمین مرکزی و تخت بودن زمین جواب بدهد؟ !! بله اگر راست می گویید، جواب بدهید! 
دسته ها :
پنج شنبه بیست و ششم 10 1387
پورهوس‌ 24-1- پولوبیوس‌ می‌پرسد: «چه‌ کسی‌ تا این‌ درجه‌ کاهل‌ و ناچیز است‌ که‌ نخواهد بداند رومیها با چه‌ وسایل‌ و به‌ کمک‌ چه‌ نظام‌ و سیاستی‌ موفق‌ شدند در کمتر از پنجاه‌ و سه‌ سال‌ تمام‌ دنیای‌ مسکونی‌ را تحت‌ رقیت‌ دولت‌ واحد خود در آوردند- کاری‌ که‌ در سراسر تاریخ‌ نظیر نداشت‌؟ چه‌ کسی‌ ممکن‌ است‌ آن‌ قدر غرق‌ مطالعات‌ دیگر باشد که‌ مطلبی‌ را از تحقیق‌ و یادگیری‌ این‌ نکته‌ مهم‌تر بداند؟» البته‌ این‌ بررسی‌ کاملاً جایز است‌ و شاید بعداً به‌ آن‌ بپردازیم‌؛ لیکن‌ از زمانی‌ که‌ پولوبیوس‌ این‌ مطالب‌ را می‌نوشت‌ تاکنون‌ تعداد فتوحات‌ آن‌ قدر بوده‌ است‌ که‌ ما نمی‌توانیم‌ وقت‌ زیادی‌ صرف‌ هر یک‌ از آنها بکنیم‌. در این‌ کتاب‌ ما، سعی‌ کرده‌ایم‌ نشان‌ بدهیم‌ که‌ سبب‌ اصلی‌ غلبه‌ی‌ روم‌ بر یونان‌ از هم‌ گسیختگی‌ درونی‌ تمدن‌ یونان‌ بوده‌ است‌. هیچ‌ کشور بزرگی‌ مغلوب‌ نمی‌شود، مگر اینکه‌ از داخل‌ رو به‌ فساد بگذارد. قطع‌ جنگلها و استفاده‌ی‌ بد از اراضی‌، نابود کردن‌ فلزات‌ قیمتی‌، تغییر جهت‌ راههای‌ تجاری‌، برهم‌ خوردن‌ حیات‌ اقتصادی‌ بر اثر بی‌نظمیهای‌ سیاسی‌، فساد دموکراسی‌ و خاندانهای‌ سلطنتی‌، تباهی‌ اخلاقی‌ و بی‌علاقگی‌ به‌ وطن‌، زوال‌ و نابودی‌ جمعیتها و جانشین‌ شدن‌ سربازان‌ اجیر به‌ جای‌ سربازان‌ دائمی‌، به‌ در رفتن‌ جان‌ و مال‌ انسانی‌ در جنگهای‌ برادرکشی‌ و از بین‌ رفتن‌ استعدادهای‌ مردم‌ در نتیجه‌ی‌ انقلابها و ضد انقلابهای‌ خونین‌ - همه‌ی‌ اینها منابع‌ و سرچشمه‌های‌ حیاتی‌ یونان‌ را از بین‌ برده‌ بودند، آن‌ هم‌ درست‌ هنگامی‌ که‌ حکومت‌ کوچکی‌ در کنار رود تیبر، که‌ به‌ دست‌ آریستو کراسی‌ ظالم‌ ولی‌ دوراندیشی‌ ایجاد شده‌ بود، دسته‌های‌ سربازان‌ جنگجو از زمین‌ داران‌ تربیت‌ می‌کرد، همسایگان‌ و رقیبان‌ خود را از پا در می‌آورد، محصولات‌ کشاورزی‌ و معدنی‌ مدیترانه‌ را غصب‌ می‌کرد و سال‌ به‌ سال‌ به‌ ماندگاههای‌ یونانی‌نشین‌ روم‌ پیشرفت‌ می‌کرد. تمام‌ این‌ اجتماعات‌ کهن‌ که‌ روزی‌ به‌ ثروت‌ و دانشمندان‌ و هنرهای‌ خود می‌بالیدند، امروز در اثر جنگ‌ و غارتهای‌ دیونوسیوس‌ اول‌ و پیشرفت‌ روم‌، که‌ به‌ صورت‌ مرکز بازرگانی‌ رقیبی‌ در آمده‌ بود، تهی‌دست‌ شده‌ بودند. قبایل‌ بومی‌، که‌ قرنها قبل‌ به‌ دست‌ یونانیها اسیر شده‌ یا به‌ داخل‌ سرزمینها فراری‌ داده‌ شده‌ بودند، به‌ نحو روزافزونی‌ به‌ تعدادشان‌ افزوده‌ می‌شد؛ در حالی‌ که‌ اربابان‌ آنها برای‌ آسایش‌ خود سقط‌ جنین‌ و بچه‌کشی‌ می‌کردند. دیری‌ نگذشت‌ که‌ همین‌ قبایل‌ بومی‌ ادعای‌ تملک‌ جنوب‌ ایتالیا را کردند. شهرهای‌ یونانی‌ برای‌ جلب‌ کمک‌ به‌ روم‌ متوجه‌ شدند؛ روم‌ به‌ کمکشان‌ رفت‌ و آنها را در خود مستحیل‌ کرد . تاراس‌ ، متوحش‌ از توسعه‌ی‌ روم‌، برای‌ جلب‌ کمک‌، به‌ شاه‌ جوان‌ سلحشور اپیروس‌ متوسل‌ شد. در آن‌ سرزمین‌ بدیع‌ و کوهستانی‌، که‌ ما آن‌ را به‌ نام‌ آلبانی‌ جنوبی‌ می‌نامیم‌، از زمانی‌ که‌ دوریها معبدی‌ برای‌ زئوس‌ در دودونا ساخته‌ بودند، فرهنگ‌ یونانی‌، پایگاه‌ ناپایدرای‌ یافته‌ بود. در 295، پورهوس‌، که‌ نسب‌ خود را به‌ اخیلس‌ می‌رساند، پادشاه‌ مولوسینها شد که‌ قبیله‌ی‌ برتر ناحیه‌ی‌ اپیروس‌ بودند. وی‌ مردی‌ زیبا و جسور و حکمرانی‌ مستبد ولی‌ محبوب‌ القلوب‌ بود. ابتدا او می‌پنداشتند که‌ وی‌ می‌تواند افسردگی‌ آنها را باگذاردن‌ پای‌ راستش‌ بر پشت‌ به‌ خاک‌ افتاده‌ی‌ آنان‌ شفا دهد. هیچ‌ کس‌ هم‌ آن‌ قدر فقیر نبود که‌ نتواند احسان‌ او را بلاجواب‌ بگذارد. چون‌ تارانیتنها به‌ او متوسل‌ شدند، فرصت‌ را مغتنم‌ شمرد و به‌ این‌ فکر افتاد که‌، همان‌ طور که‌ اسکندر خطر شرق‌ یعنی‌ ایران‌ را منکوب‌ کرده‌ بود، او نیز خطر غرب‌ یعنی‌ روم‌ را از میان‌ بردارد؛ و با این‌ شجاعت‌ اصالت‌ نسب‌ خود را به‌ اثبات‌ رساند. در سال‌ 281، با بیست‌ و پنج‌ هزار پیاده‌ نظام‌ و سه‌ هزار سواره‌ نظام‌ و بیست‌ فیل‌ از دریای‌ یونیا (آدریاتیک‌) گذشت‌؛ یونانیها فیل‌ و فلسفه‌ی‌ رازوری‌ را از هند به‌ ارمغان‌ آورده‌ بودند. در هراکلیا با رومیان‌ روبه‌رو شد و «فتحی‌ پورهوسی‌» نصیبش‌ شد؛ به‌ این‌ معنا که‌ تلفاتش‌، چه‌ از حیث‌ نفرات‌ و چه‌ از حیث‌ مواد، آن‌ قدر زیاد بود که‌ وقتی‌ یکی‌ از سردارانش‌ او را تبریک‌ گفت‌، با این‌ جواب‌ که‌ «با یک‌ پیروزی‌ دیگر از این‌ قبیل‌ کارم‌ ساخته‌ است‌»، عبارتی‌ به‌ زبان‌ آورد که‌ در تاریخ‌ به‌ یادگار ماند. رومیها کایوس‌ فابریکیوس‌ را نزد او فرستادند تا اسرا را ردو بدل‌ کنند. پلوتارک‌ می‌گوید : موقع‌ شام‌ در میان‌ همه‌ گونه‌ موضوعاتی‌ که‌ مورد گفتگو قرار گرفت‌، به‌ خصوص‌ یونان‌ و فیلسوفانش‌، کینئاس‌ (نماینده‌ی‌ اپیروس‌) از اپیکور صحبت‌ کرد، و عقاید پیروانش‌ درباره‌ی‌ خدایان‌ و اشتراک‌ منافع‌ جمهور و هدفهای‌ زندگی‌ را بر شمرد و بزرگ‌ترین‌ خوشبختی‌ بشر را لذت‌جویی‌ دانست‌، امور عمومی‌ را مزاحم‌ سرور زندگی‌ معرفی‌ کرد، خدایان‌ را از مهربانی‌ و خشم‌ و در واقع‌ از هر نوع‌ توجه‌ به‌ بشر بری‌ دانست‌، و درباره‌ی‌ خوبیهای‌ آن‌ نوع‌ زندگانی‌ صحبت‌ کرد که‌ سرشار از لذتها و فارغ‌ از هر نوع‌ اشتغال‌ باشد. قبل‌ از اینکه‌ سخنان‌ او تمام‌ شود، فابریکیوس‌ خطاب‌ به‌ پورهوس‌ فریاد کرد: «ای‌ هر کول‌ بزرگ‌! کاری‌ کن‌ که‌ پورهوس‌ و سامنیتها نیز تا هنگامی‌ که‌ با ما در جنگند از این‌ فلسفه‌ پیروی‌ کنندپورهوس‌، که‌ تحت‌ تأثیر رومیها قرار گرفته‌ بود و از طرف‌ دیگر امیدی‌ به‌ گرفتن‌ کمک‌ کافی‌ از یونانیان‌ ایتالیا نداشت‌، کینئاس‌ را به‌ روم‌ فرستاد که‌ برای‌ اعاده‌ی‌ صلح‌ وارد مذاکره‌ شود. سنای‌ روم‌ در حال‌ موافقت‌ با پیمان‌ صلح‌ بود که‌ آپیوس‌ کلاودیوس‌، کور و مختصر، خود را به‌ داخل‌ مجلس‌ کشید و علیه‌ صلح‌ با قشون‌ خارجی‌ای‌ که‌ در خاک‌ ایتالیا باشد اعتراض‌ کرد. پورهوس‌ مأیوسانه‌ دوباره‌ به‌ چنگ‌ پرداخت‌ و فتح‌ دیگری‌ در آسکولون‌ نصیبش‌ شد که‌ بی‌شباهت‌ به‌ خودکشی‌ نبود. بعد، ناامید از فتح‌ روم‌، به‌ سیسیل‌ رفت‌ تا سخاوتمندانه‌ سیسیل‌ را از جنگ‌ کاتاژ خلاص‌ کند. در آنجا کارتاژ با قهرمانی‌ بی‌باکانه‌ای‌ عقب‌ راند؛ لیکن‌ یا به‌ دلیل‌ جبن‌ یونانیهای‌ مقیم‌ سیسیل‌ در پیوستن‌ به‌ او، یا به‌ دلیل‌ اینکه‌ رفتارش‌ مانند هر مستبدی‌ با ایشان‌ ظالمانه‌ بود، کمکی‌ از جانب‌ مردم‌ به‌ او نشد، و وی‌ به‌ اجبار آن‌ جزیره‌ را پس‌ از سه‌ سال‌ لشکرکشی‌ ترک‌ گفت‌ و این‌ عبارت‌ پیش‌گویانه‌ را ادا کرد: «چه‌ میدان‌ نبردی‌ که‌ برای‌ روم‌ و کارتاژ بر جای‌ گذاشتم‌!» پس‌ از آنکه‌ با لشکریان‌ شکست‌ خورده‌اش‌ به‌ خاک‌ اصلی‌ ایتالیا برگشت‌، در بنونتون‌ شکست‌ خورد. در آنجا، برای‌ اولین‌ بار، دسته‌های‌ کوچک‌ متحرک‌ پیاده‌ نظام‌ برتری‌ خود را به‌ فالانکسهای‌ بدون‌ تحرک‌ ثابت‌ کردند، و به‌ این‌ ترتیب‌ فصل‌ جدیدی‌ در تاریخ‌ نظامی‌ گشودند. پورهوس‌ به‌ اپیروس‌ بازگشت‌. پلوتارک‌ فیلسوف‌ مآب‌ می‌گوید : پس‌ از اینکه‌ شش‌ سال‌ در این‌ جنگها گذراند، و گرچه‌ موفقیتی‌ در امور خویش‌ نیافت‌: جسارت‌ شکست‌ناپذیر خود را در همه‌ی‌ این‌ بلیات‌ حفظ‌ کرد و در اعمال‌ جنگی‌ و شجاعت‌ شخصی‌ و دلیری‌ مافوق‌ تمام‌ شهریاران‌ عصر خود قرار گرفت‌، اما آنچه‌ با اعمال‌ شجاعانه‌ کسب‌ کرده‌ بود به‌ امید واهی‌ از دست‌ داد، و در اشتیاق‌ آنچه‌ نداشت‌ داشتنیها را هم‌ از چنگ‌ بداد . پورهوس‌ دوباره‌ به‌ جنگهای‌ تازه‌ای‌ پرداخت‌ و در آرگوس‌ به‌ ضرب‌ آجری‌ به‌ دست‌ پیرزنی‌ کشته‌ شد. در همان‌ سال‌ تاراس‌ تسلیم‌ روم‌ شد . هشت‌ سال‌ بعد روم‌ کشمکشی‌ را که‌ یک‌ قرن‌ طول‌ کشید برای‌ سیادت‌ بر مدیترانه‌ی‌ باختری‌ با کارتاژ آغاز کرد. پس‌ از یک‌ نسل‌ جنگ‌ و خونریزی‌، کاتاژ، ساردنی‌ و کرس‌ و قسمتهای‌ کار تاژنشین‌ سیسیل‌ را به‌ روم‌ داد. در دومین‌ جنگ‌ کارتاژی‌، سیراکوز دچار اشتباه‌ شد و جانب‌ کارتاژ را گرفت‌. در نتیجه‌، مارکلوس‌ آن‌ را آن‌ قدر تحت‌ محاصره‌ نگاه‌ داشت‌ تا مردم‌ از گرسنگی‌ تسلیم‌ شدند. فاتحان‌ شهر را چنان‌ غارت‌ کردند که‌ دیگر باره‌ کمر راست‌ نکرد. لیویوس‌ می‌گوید ماکلوس‌ «تزیینات‌ سیراکوز - مجسمه‌ها و تصویرهایی‌ که‌ در آنجا فراوان‌ بود - را به‌ روم‌ منتقل‌ کرد...حتی‌ اگر خود کارتاژ سقوط‌ کرده‌ بود این‌ همه‌ غنایم‌ به‌ دست‌ نمی‌آمد.» به‌ سال‌ 210 تمام‌ سیسیل‌ به‌ دست‌ روم‌ افتاده‌ بود. این‌ جزیره‌ تبدیل‌ به‌ انبار غله‌ برای‌ روم‌ شد و به‌ اقتصادی‌ کشاورزی‌، که‌ در آن‌ تمام‌ کارها به‌ دست‌ غلامان‌ مأیوس‌ از همه‌ جا انجام‌ می‌شد، بازگشت‌. صنایع‌ راکد و تجارت‌ محدود شده‌ بود، ثروت‌ به‌ روم‌ حمل‌ می‌شد، و سکنه‌ی‌ آزاد جزیره‌ از میان‌ می‌رفت‌. سیسیل‌ به‌ مدت‌ هزار سال‌ از تاریخ‌ تمدن‌ محو شد . روم‌ نجات‌بخش‌ ! 24-2- اشتباه‌ دشمنان‌ روم‌، در هر قدم‌، به‌ توسعه‌ی‌ آن‌ کمک‌ کرد. در سال‌ 230 دو نفر رویم‌ به‌ سکودرا پایتخت‌ ایلوریا (شمال‌ آلبانی‌) فرستاده‌ شدند تا علیه‌ حملات‌ دزدان‌ دریایی‌ ایلوریایی‌ به‌ کشتیهای‌ رومی‌ اعتراض‌ کنند. ملکه‌ی‌ تئوتا، که‌ در غنایم‌ شریک‌ بود، جواب‌ داد: «در ایلوریا رسم‌ نیست‌ که‌ حکمران‌ اتباع‌ خود را از غنایمی‌ که‌ در دریا به‌ دست‌ می‌آید باز دارد.» چون‌ یکی‌ از فرستادگان‌ تهدید به‌ جنگ‌ کرد، ملکه‌ دستور داد او را کشتند. روم‌ از عذر آسانی‌ که‌ برای‌ تصویب‌ سواحل‌ دالماسی‌ پیدا کرده‌ بود سخت‌ خرسند شد و سپاهی‌ به‌ ایلوریا فرستاد که‌ آنجا را تحت‌ قیومیت‌ آن‌ در آورد؛ این‌ کار در سال‌ 229 ق‌م‌ به‌ همان‌ سهولتی‌ انجام‌ گرفت‌ که‌ در 1939 به‌ وقوع‌ پیوست‌. کورکورا (کورفو)، اپیدامنوس‌ ( دوراتتسو)، و سایر یونانی‌ ـ نشینهای‌ آنجا جزو متصرفات‌ روم‌ گردیدند. چون‌ تجارت‌ یونان‌ نیز توسط‌ دزدان‌ دریایی‌ ایلوریایی‌ خسارت‌ فراوان‌ دیده‌ بود، آتن‌، کورنت‌ و دو اتحادیه‌ نیز از این‌ عمل‌ روم‌ خشنود شدند و آن‌ را نجات‌ دهنده‌ی‌ خود خواندند، سفیرانش‌ را پذیرفتند، و رومیها را در مناسک‌ الئوسی‌ و بازیهای‌ برزرخی‌ اجازه‌ی‌ شرکت‌ دادند . در سال‌ 216، هانیبال‌ ارتش‌ روم‌ را در کانای‌ شکست‌ داد و تا دروازه‌های‌ روم‌ به‌ پیش‌ راند. در همان‌ هنگام‌ که‌ روم‌ با بزرگ‌ترین‌ بحران‌ تاریخی‌ جمهوری‌ خود روبه‌رو بود، فیلیپ‌ پنجم‌ پادشاه‌ مقدونیه‌ پیمان‌ مودتی‌ با هانیبال‌ امضا کرد و آماده‌ی‌ هجوم‌ به‌ ایتالیا گردید (214 ق‌م‌). در کنفرانس‌ ناوپاکتوس‌ (213ق‌م‌)، نماینده‌ی‌ آیتولیاییها، به‌ نام‌ آگلائوس‌، پیشنهاد کرد که‌ در این‌ اولین‌ جنگ‌ مقدونی‌ تمام‌ یونانیها علیه‌ خطری‌ که‌ در مغرب‌ سر برمی‌داشت‌ متحد گردند : بهترین‌ کار این‌ است‌ که‌ یونانیان‌ هرگز به‌ جنگ‌ یکدیگر نروند؛ بتوانند همیشه‌ یک‌ دل‌ و یک‌ زبان‌ سخن‌ بگویند و آن‌ را عطیه‌ای‌ الهی‌ بدانند، دست‌ به‌ دست‌، مانند مردانی‌ که‌ از رودخانه‌ای‌ می‌گذرند، پیش‌ روند و مهاجمان‌ بربر را منکوب‌ کنند، و در حفظ‌ خود و شهرهای‌ خود متحد شوند... زیرا چه‌ کارتاژ رومیها را و چه‌ روم‌ کارتاژیها را مغلوب‌ کند، پر واضح‌ است‌ که‌ هیچ‌ یک‌ به‌ سلطه‌ی‌ خود بر سیسیل‌ و ایتالیا قانع‌ نخواهد بود، و مطمئناً روزی‌ به‌ اینجا آمده‌، جاه‌طلبی‌ خود را فراتر از حد عادلانه‌ توسعه‌ خواهد داد. بنابراین‌، عاجزانه‌ پیشنهاد می‌کنم‌ که‌ همگی‌ خود را علیه‌ این‌ خطر حفظ‌ کنند و مخصوصاً روی‌ خطابم‌ به‌ فیلیپ‌ پادشاه‌ است‌. زیرا برای‌ تو، اعلی‌حضرتا، امنیت‌ در این‌ است‌ که‌ به‌ جای‌ تحلیل‌ بردن‌ قوای‌ یونانیها، که‌ آنها را طعمه‌ی‌ خوبی‌ برای‌ مهاجمین‌ خواهد ساخت‌، آنها را چون‌ جسم‌ خود بدانی‌ و به‌ حفظ‌ و امنیت‌ هر ناحیه‌ی‌ یونان‌، انگار که‌ همه‌ جز و اعضای‌ قلمرو کشور خودت‌ هستند، بکوشی‌ . فیلیپ‌ مؤدبانه‌ به‌ سخنان‌ او گوش‌ داد و تا مدتی‌ بت‌ یونان‌ گردید. لکن‌ متن‌ عهدنامه‌ی‌ او با هانیبال‌، اگر بتوان‌ به‌ قول‌ لیویوس‌ وطن‌ دوست‌ افراطی‌ اعتماد کرد، تصریح‌ نموده‌ بود که‌ در ازای‌ حمله‌ی‌ فیلیپ‌ به‌ ایتالیا، کارتاژ، اگر در جنگی‌ که‌ با روم‌ داشت‌ غالب‌ می‌آمد، به‌ فیلیپ‌ کمک‌ می‌نمود تا مقدونیه‌ تمام‌ زمینلاد یونان‌ را تحت‌ رقیت‌ خود در آورد . شاید به‌ دلیل‌ اینکه‌ شرایط‌ این‌ عهدنامه‌ به‌ گوش‌ ایالات‌ یونان‌ رسید، اغلبشان‌، حتی‌ اتحادیه‌ی‌ آیتولیایی‌ آگلائوس‌، با روم‌ علیه‌ مقدونیه‌ پیمان‌ بستند و فیلیپ‌ را در یونان‌ دچار چنان‌ دردسری‌ کردند که‌ لشرکشی‌ او به‌ روم‌ به‌ طور نامحدود به‌ تأخیر افتاد. در سال‌ 205، روم‌ معاهده‌ای‌ با فیلیپ‌ منعقد کرد که‌ بتواند تمام‌ توجه‌ خود را مصروف‌ هانیبال‌ گرداند، و سه‌ سال‌ بعد سکیپیوی‌ مهین‌ کارتاژ را در زاما شکست‌ داد. چون‌ آخرین‌ قرن‌ بزرگ‌ تمدن‌ یونان‌ به‌ آخر رسید، مصر، رودس‌ و پرگامسری‌ برای‌ کمک‌ علیه‌ مقدونیه‌ به‌ روم‌ متوسل‌ شدند . روم‌ به‌ این‌ درخواست‌ با شروع‌ دومین‌ جنگهای‌ مقدونی‌ پاسخ‌ داد. فیلیپ‌، که‌ با مخالفت‌ روم‌ و تقریباً تمام‌ یونان‌ روبه‌رو شده‌ برای‌ مقصدش‌ لازم‌ دید دزدید، و با اسیران‌ با چنان‌ ظلمی‌ رفتار کرد که‌ تمام‌ مردان‌ آبودوس‌ ، چون‌ دریافتند که‌ محاصره‌ی‌ فیلیپ‌ را نمی‌توانند در هم‌ بشکنند، زن‌ و بچه‌ی‌ خود را کشتند و انتحار کردند. در سال‌ 197، تیتوس‌ کوینکتیوس‌ فلامینینوس‌ (سردار رومی‌ (حدود 230-175 ق‌م‌)، به‌ معروف‌ به‌ نجات‌دهنده‌ی‌ یونان‌.) یکی‌ از نجیب‌زادگان‌ رومی‌، از آن‌ نوع‌ که‌ پولوبیوس‌ را مفتون‌ روم‌ کرده‌ بود، فیلیپ‌ را در کونو- سکفالای‌ چنان‌ شکستی‌ داد که‌ ناگهان‌ تمام‌ مقدونیه‌- و در واقع‌ تمام‌ یونان‌ - به‌ تسلط‌ روم‌ درآمد. علی‌رغم‌ ناراحتی‌ متحدین‌ آیتولیایی‌ فلامینینوس‌ (که‌ معتقد بودند آنها جنگ‌ را برده‌اند)، او، پس‌ از گرفتن‌ غرامتی‌ سنگین‌ و حمل‌ یک‌کشتی‌ پر از غنایم‌، به‌ این‌ بهانه‌ که‌ به‌ مقدونیها برای‌ دفع‌ حملات‌ بربرهای‌ شمالی‌ نیاز هست‌، به‌ فیلیپ‌، که‌ ضعیف‌ شده‌ اما بر جا بود، اجازه‌ داد که‌ تخت‌ سلطنت‌ خود را حفظ‌ کند . سردار رومی‌، زبان‌ یونانی‌ را در تارنتوم‌ (روم‌ تاراس‌ را به‌ این‌ نام‌ می‌خواند) آموخته‌ بود و جذابیت‌ ادبیات‌، هنر، و فلسفه‌ی‌ یونان‌ را می‌دانست‌. ظاهراً صمیمانه‌ مصمم‌ بود که‌ کشور- شهرهای‌ یونان‌ را از تسلط‌ مقدونیه‌ نجات‌ دهد، و فرصت‌ کافی‌ به‌ آنها بدهد تا در صلح‌ و آزادی‌ به‌ سر برند . پس‌ از اینکه‌ با زحمات‌ زیاد توانست‌ به‌ نمایندگان‌ رومی‌ اثبات‌ کند که‌ این‌ سیاست‌ عاقلانه‌ است‌، برای‌ شرکت‌ در بازیهای‌ برزخی‌ به‌ کورنت‌، یعنی‌ جایی‌ که‌ مهم‌ترین‌ شهرهای‌ مهم‌ دنیای‌ یونان‌ در آن‌ جمع‌ بودند، رفت‌. (پولوبیوس‌ می‌گوید هر یک‌ از مردان‌ از پهلودستی‌ خود می‌پرسید که‌ روم‌ چه‌ خواهد کرد.) و در آنجا توسط‌ جارچی‌ اعلام‌ کرد که‌ «سنای‌ روم‌ و تیتوس‌ کوینکتیوس‌ سردار، پس‌ از غلبه‌ بر فیلیپ‌ و مقدونیه‌، شهرهای‌ زیر را آزاد کرده‌، پادگان‌ خود را از آنها بیرون‌ خواهند برد و بدون‌ انتظار، خراج‌ حکومت‌ آنها را به‌ دست‌ خودشان‌ خواهند داد : کورنت‌، فوکیس‌، ائوبویا، آخایا، ماگنسیا، تسالی‌» - یعنی‌ تمام‌ آن‌ شهرهای‌ اصلی‌ یونان‌ که‌ آزاد نبودند. قسمت‌ اعظم‌ شرکت‌ کنندگان‌ که‌ نمی‌توانستند چنین‌ عمل‌ آزادی ‌ بخش‌ بی‌سابقه‌ای‌ را باور کنند فریاد کردند که‌ اعلامیه‌ دوباره‌ خوانده‌ شود. چون‌ جارچی‌ آن‌ را دوباره‌ خواند، به‌ قول‌ پولوبیوس‌، «چنان‌ غریو شادی‌ برخاست‌ که‌ آنهایی‌ که‌ امروز به‌ این‌ داستان‌ گوش‌ می‌کنند به‌ آسانی‌ نمی‌توانند عظمت‌ آن‌ را درک‌ کنند.» بسیاری‌ بر صحت‌ و صمیمیت‌ اعلامیه‌ شک‌ کردند و پی‌ مکر و حیله‌ای‌ پشت‌ آن‌ می‌گشتند؛ ولی‌ فلامینینوس‌ همان‌ روز دستور عقب‌نشینی‌ پادگان‌ رومی‌ از کورنت‌ را داد، و تا سال‌ 194 تمام‌ ارتش‌ او به‌ ایتالیا بازگشت‌. یونان‌ او را «نجات‌دهنده‌ و آزادی‌بخش‌» لقب‌ داد، و شادی‌ کنان‌ آخرین‌ روزهای‌ آزادی‌ خود را آغاز کرد . روم‌ فاتح‌ 24-3- آیتولیاییها از این‌ ترتیب‌ راضی‌ نبودند. بعضی‌ از شهرهایی‌ که‌ روم‌ آزاد کرده‌ بود روزی‌ تحت‌ تسلط‌ آیتولیا بودند، ولی‌ اکنون‌ به‌ اتحادیه‌ی‌ آیتولیایی‌ پس‌ داده‌ نشده‌ بودند. جنگ‌ دوم‌ مقدونی‌ به‌ اتمام‌ نرسیده‌ بود که‌ آیتولیا به‌ آنتیوخوس‌ سوم‌ متوسل‌ شد که‌ یونان‌ را از چنگ‌ روم‌ خلاص‌ کند . پرگامون‌ و لامپساکوس‌، که‌ از شمال‌ گرفتار گلهای‌ ناآرام‌ و از جنوب‌ مورد تهدید نیروی‌ روز افزون‌ سلوکیها بودند، برای‌ دفع‌ خطر آنتیوخوس‌ متوجه‌ روم‌ شدند. سنا قابل‌ترین‌ سردار خود، به‌ نام‌ پوبلیوس‌ سکیپیو آفریکانوس‌، فاتح‌ جنگ‌ زاما، را به‌ کمک‌ آنها فرستاد. سرداران‌ رومی‌ با چند لژیون‌ و سربازان‌ ائومنس‌ دوم‌ آنتیوخوس‌ را در ماگنسیا شکست‌ دادند و سپس‌رو به‌ شمال‌ رفتند و گلها را بیرون‌ راندند. رومیها سلطه‌ی‌ خود را تقریباً بر تمام‌ سواحل‌ مدیترانه‌ مستقر کردند و به‌ ایتالیا بازگشتند. ائومنس‌ از ابراز حق‌شناسی‌ خود نسبت‌ به‌ روم‌ دریغ‌ نکرد، ولی‌ سرزمین‌ اصلی‌ یونان‌ او را، به‌ دلیل‌ اینکه‌ رومیهای‌ بربر را علیه‌ هموطنان‌ یونانی‌ خود دعوت‌ کرده‌ بود، خائن‌ خواند . یونان‌ متزلزل‌ کم‌کم‌ از اینکه‌ مساعدت‌ نجات‌دهنده‌ی‌ گستاخ‌ غربی‌ خود را پذیرفته‌ بود پشیمان‌ شده‌ بود . گفته‌ می‌شد که‌ گرچه‌ فلامینینوس‌ و جانشینانش‌ به‌ یونان‌ آزادی‌ داده‌ بودند، لکن‌ از هر شهری‌ که‌ از فیلیپ‌، آنتوخوس‌، یا آیتولیا پشتیبانی‌ کرده‌ بود آن‌ قدر غنمیت‌ گرفته‌ بودند که‌ یونانیها از آزادی‌ مشابهی‌ در بیم‌ بودند. در پیروزی‌ فلامینینوس‌ سه‌ روز تمام‌ قطار غنایمی‌ که‌ وی‌ در مصاف‌ گرفته‌ بود از مقابل‌ چشم‌ رومیان‌ می‌گذشت‌: در روز اول‌ اسلحه‌ و مهمات‌ و تعداد بی‌شماری‌ مجسمه‌های‌ مرمر و برنز؛ در روز دوم‌ نه‌ هزار کیلو نقره‌، هزار و پانصد کیلو طلا، و یک‌ صد هزار سکه‌ی‌ نقره‌؛ و در روز سوم‌ یک‌ صد و چهارده‌ تاج‌. به‌ علاوه‌، رومیها از طبقات‌ پولدار علیه‌ فقیران‌ حمایت‌ کرده‌ بودند و هنوز هم‌ می‌کردند و از هر گونه‌ تظاهرات‌ نزاع‌ طبقاتی‌ جلوگیری‌ به‌ عمل‌ می‌آوردند. یونانیها صلح‌ را به‌ این‌ قیمت‌ نمی‌خواستند، بلکه‌ مایل‌ بودند آزاد باشند تا منازعات‌ خود را خود حل‌ کنند و آزادانه‌ نسبت‌ به‌ ادعاهای‌ ارضی‌ یکدیگر اقدام‌ نمایند؛ خلاصه‌ آنکه‌ از سکون‌ و فقدان‌ تحول‌ ناراحت‌ بودند . دیری‌ نگذشت‌ که‌ دو اتحادیه‌ی‌ رقیب‌ اختلاف‌ پیدا کردند و به‌ جان‌ هم‌ افتادند . هر شهر یا دسته‌ای‌ دعوای‌ خود را به‌ سنای‌ روم‌ عرضه‌ می‌کرد، و سنا هیئتهایی‌ برای‌ بازرسی‌ و داوری‌ می‌فرستاد؛ یونانیان‌ این‌ عمل‌ را دخالت‌ در امور خود تلقی‌ می‌کردند و آن‌ را بندگی‌ می‌دانستند. زنجیر یوغ‌ خارجی‌ نامرئی‌ ولی‌ واقعی‌ بود، و سال‌ به‌ سال‌ تمام‌ مردم‌ یونان‌ - جز ثروتمندان‌ - این‌ زنجیر را به‌ نحو بارزتری‌ احساس‌ می‌کردند و دعا می‌نمودند که‌ آن‌ نوع‌ آزادی‌ زودتر به‌ انتها برسد. سنا نیز کم‌کم‌ گوش‌ به‌ سخنان‌ آن‌ سناتورهایی‌ می‌داد که‌ می‌گفتند تا روم‌، یونان‌ را کاملاً تسخیر نکند، صلح‌ و نظم‌ در آنجا برقرار نخواهد شد . در سال‌ 179، فیلیپ‌ پنجم‌ مرد و پسر بزرگش‌، پرسئوس‌ ، پس‌ از مدتی‌ نزاع‌ و خونریزی‌، تخت‌ پدر را به‌ ارث‌ برد. هفده‌ سال‌ صلح‌ و آرامش‌ اقتصاد مقدونی‌ را به‌ صورت‌ اول‌ برگردانده‌ بود و نسل‌ جدیدی‌ از جوانها برای‌ زمان‌ جنگ‌ پرورش‌ یافته‌ بود. پرسئوس‌ با سلوکوس‌ چهارم‌ پیمان‌ مودت‌ بست‌ و دختر او را به‌ زنی‌ گرفت‌؛ رودس‌ نیز با این‌ اتحادیه‌ هم‌ پیمان‌ شد و قسمتی‌ از نیروی‌ دریایی‌ خود را همراه‌ عروس‌ کرد. یونان‌ جشن‌ گرفت‌ و در وجود پرسئوس‌ امید زنده‌ای‌ علیه‌ قدرت‌ روم‌ مشاهده‌ کرد. ائومنس‌ دوم‌، از ترس‌ نابودشدن‌ استقلال‌ پرگامون‌، به‌ روم‌ رفت‌ و سنا را برانگیخت‌ که‌ به‌ خاطر او مقدونیه‌ را نابود کند. در برگشت‌ به‌ وطن‌، نزدیک‌ بود ائومنس‌ در یک‌ نزاع‌ خصوصی‌ کشته‌ شود؛ و این‌ موضوع‌ بهانه‌ی‌ خوبی‌ به‌ دست‌ روم‌ داد که‌ پرسئوس‌ را متهم‌ به‌ دسیسه‌سازی‌ برای‌ کشتن‌ شاه‌ کند، و به‌ دنبال‌ یک‌ سلسله‌ اتهامات‌ سیاسی‌، سومین‌ جنگ‌ مقدونی‌ آغاز شد. فقط‌ اپیروس‌ و ایلوریا جرئت‌ فرستادن‌ کمک‌ برای‌ پرسئوس‌ کردند؛ شهرهای‌ یونانی‌ نامه‌های‌ پنهانی‌ همدردی‌ برای‌ او فرستادند، ولی‌ عملی‌ نکردند. در سال‌ 168، آیمیلیوس‌ پاولوس‌ ارتش‌ مقدونی‌ را در پودنا در هم‌ شکست‌، هفتاد شهر مقدونی‌ را خراب‌ کرد، طبقات‌ عالیه‌ی‌ مقدونی‌ را به‌ ایتالیا تبعید و پادشاهی‌ را به‌ چهار جمهوری‌ خراج‌گذار، که‌ روابط‌ تجاری‌ با هم‌ نداشته‌ باشند، تقسیم‌ کرد. پرسئوس‌ در روم‌ زندانی‌ شد و ظرف‌ دو سال‌ در اثر بد رفتاری‌ مرد. اپیروس‌ با خاک‌ یکسان‌ شد و یک‌ صد هزار اپیروسی‌ را به‌ قیمت‌ نفری‌ یک‌ دلار به‌ غلامی‌ فروختند. رودس‌ چون‌ دخالت‌ عملی‌ در جنگ‌ نداشت‌ بدین‌ ترتیب‌ تنبیه‌ شد که‌ مستملکاتش‌ را در آسیا آزاد کردند و بندر آزاد رقیبی‌ در دلوس‌ تأسیس‌ نمودند. اوراق‌ خصوصی‌ پرسئوس‌ به‌ دست‌ رومیها افتاد، و تمام‌ کسانی‌ که‌ به‌ او پیشنهاد کمک‌ یا مرحمت‌ کرده‌ بودند زندانی‌ یا تبعید شدند. هزار نفر از نمایندگان‌ برجسته‌ی‌ اتحادیه‌ی‌ آخایایی‌، از جمله‌ پولوبیوس‌ ، به‌ ایتالیا تبعید شدند. آنها شانزده‌ سال‌ به‌ حال‌ تبعید به‌ سر بردند، و هفت‌ صد نفر آنها در این‌ مدت‌ مردند. نفرت‌ مردم‌ یونان‌ نسبت‌ به‌ روم‌ فاتح‌ بسیار عمیق‌تر از تحسین‌ قبلی‌ ایشان‌ نسبت‌ به‌ روم‌ نجات‌بخش‌ بود . سخنگیری‌ فاتحان‌ نتایجی‌ در برداشت‌ که‌ روم‌ نمی‌خواست‌. تضعیف‌ رودس‌ موجب‌ آن‌ شد که‌ دیگر نتواند دریای‌ اژه‌ را حراست‌ کند، و دزدی‌ دریایی‌ که‌ تجارت‌ را نابود می‌کرد از نو برقرار شد . تبعید آریستو کراتها زمینه‌ را برای‌ در دست‌ گرفتن‌ حکومت‌ توسط‌ رهبران‌ افراطی‌ در شهرهای‌ اتحادیه‌ی‌ آخایایی‌ آماده‌ کرد، و مبارزات‌ طبقاتی‌ شاهد یکی‌ از شدیدترین‌ دورانهای‌ خود شد. ثروتمندان‌ برای‌ کمک‌ به‌ روم‌ متوسل‌ می‌شدند و بی‌چیزان‌ می‌خواستند که‌ هم‌ ثروتمندان‌ و هم‌ نفوذ روم‌ برانداخته‌ شوند. در سال‌ 150 ، بقایای‌ تبعیدیهای‌ آخایایی‌ از ایتالیا بازگشتند و به‌ آنهایی‌ پیوستند که‌ بر هم‌ زدن‌ قدرت‌ روم‌ را در یونان‌ می‌خواستند. روم‌ برای‌ تضعیف‌ قدرت‌ آخایاییها هیئتی‌ را به‌ یونان‌ فرستاد و فرمان‌ داد که‌ کورنت‌ و اورخومنوس‌ و آرگوس‌ از اتحادیه‌ جدا شوند. خانمهای‌ کورنتی‌ با فروریختن‌ سطلهای‌ زباله‌ بر سر نمایندگان‌ روم‌ به‌ آنها پاسخ‌ گفتند. در سال‌ 146، اتحادیه‌ شروع‌ جنگ‌ آزادی‌بخش‌ را تصویب‌ کرد، به‌ امید اینکه‌ لشکر کشیهای‌ روم‌ به‌ اسپانیا و آفریقا قوای‌ آن‌ کشور را متوجه‌ خارج‌ از یونان‌ بسازد و در نتیجه‌ به‌ راحتی‌ بتواند با شرایط‌ خود صلح‌ را به‌ روم‌ تحمیل‌ کند. آتش‌ میهن‌پرستی‌ به‌ قلوب‌ مردم‌ در سراسر اتحادیه‌ لهیب‌ زد. بردگان‌ را آزاد و مسلح‌ ساختند، قرضها را بخشیدند، به‌ فقیران‌ وعده‌ی‌ زمیت‌ دادند، و مالداران‌، که‌ در برزخ‌ بین‌ سویسالیسم‌ و روم‌ از ترس‌ می‌لرزیدند، جواهرات‌ و پولهای‌ خودرا با اکراه‌ در راه‌ آزادی‌ ریختند. آتن‌ و اسپارت‌ جدا ماندند. ولی‌ بئوسی‌، لوکری‌، و ائوبویا دلیرانه‌ خود را گرفتار جنگ‌ کردند. جمهوریهای‌ مقدونی‌ نیز با شورش‌ علنی‌ علیه‌ روم‌ به‌ آنها پیوستند . سنای‌ خشمناک‌ ارتشی‌ به‌ فرماندهی‌ مومیوس‌ و ناوگانی‌ به‌ فرماندهی‌ متلوس‌ به‌ یونان‌ فرستاد. این‌ دو نیرو کلیه‌ی‌ مقاومتها را در هم‌ شکست‌ و مومیوس‌ در سال‌ 146 کورنت‌ یعنی‌ قلعه‌ی‌ اتحادیه‌ را اشغال‌ کرد. روم‌ یا برای‌ اینکه‌ رقیب‌ بازرگانی‌ خود را در مشرق‌ از بین‌ بردارد - چنان‌ که‌ سکیپیوی‌ کهین‌ در همان‌ سال‌ کارتاژ را در مغرب‌ از بین‌ برمی‌داشت‌- یا برای‌ اینکه‌ درسی‌ به‌ شورشیان‌ یونانی‌ بدهد- چنان‌ که‌ اسکندر در تب‌ داده‌ بود - شهر ثروتمند تاجران‌ و پیشه‌وران‌ را به‌ دست‌ آتش‌ سپرد. مردان‌ را همه‌ کشتند و زنان‌ و کودکان‌ را به‌ بردگی‌ فروختند. مومیوس‌ هر چه‌ ثروت‌ که‌ قابل‌ حمل‌ بود، از قبیل‌ آثار هنری‌ که‌ کورنتیها شهرها و خانه‌های‌ خود را با آنها تزیین‌ می‌کردند، به‌ ایتالیا برد. پولوبیوس‌ شرح‌ می‌دهد که‌ چگونه‌ سربازان‌ رومی‌ از تابلوهای‌ نقاشی‌ معروف‌ به‌ عنوان‌ صفحه‌ی‌ بازی‌ نرد و شطرنج‌ استفاده‌ می‌کردند. اتحادیه‌ منحل‌ شد، و رهبرانش‌ را کشتند. یونان‌ و مقدونیه‌ زیر فرمان‌ یک‌ حاکم‌ رومی‌ متحد شدند . بئوسی‌، لوکری‌، کورنت‌، و ائوبویا خراجگزار روم‌ شدند؛ آتن‌ و اسپارت‌ بخشوده‌ شدند و اجازه‌ یافتند که‌ تحت‌ قوانین‌ خود باقی‌ بمانند. حزب‌ مالکیت‌ و نظم‌ در همه‌ جا سر بر افراشت‌، و هر گونه‌ کوششی‌ در راه‌ به‌ راه‌ انداختن‌ جنگ‌، انقلاب‌، و تغییر قانون‌ اساسی‌ در هم‌ شکسته‌ شد. شهرهای‌ پرآشوب‌ سرانجام‌ روی‌ صلح‌ و آرامش‌ دیدند .  
دسته ها :
پنج شنبه بیست و ششم 10 1387
راش: Brich

نام علمی این چوب
Fagus orientalis نام فارسی و بومی راش و مرس و نام انگلیسی آن Beech است. از خواص ظاهری چوب راش درون نامشخص و به رنگ کرم مایل به قرمز است. دوایر سالیانه فشرده و در نتیجه در مقاطع طولی دارای خطوط کم و بیش مشخص ناشی از آن است. از بارزترین خصوصیات شاید بتوان به پره های چوبی در مقاطع طولی اشاره کرده که در مقطع شعاعی به پرمگس و در مقطع مماسی به دوک معروفند و این پره ها به صورت لکه های قرمز دیده میشود. چه بسا گاهی این پرمگس های زیبا عیب محصوب میشوند چرا که به عقیده نجاران این بخشهای چوب پس از رنگ کاری سیاه میشوند. گونه راش چوبی نیمه سنگین و دارای بافتی همگن و تقریبا مقاوم در برابر حشرات و قارچهاست. گرده بینه های درجه 1 و 2 راش در ایران بیشتر به مصرف کارخانجات روکش و تخته لایه می رسد و گرده بینه های درجه 3 پس از تبدیل به الوار به بازار تهران (پل چوبی) روانه می شوند. بنا به اطلاعات بازار میزان تفاوت قیمت آن در 6 ماهه نخست در بازار تهران بوده است. به دلیل بافت همگن و درجه سختی مناسب این چوب بیشترین تقاضا را برای خرید به منظور تهیه مبل در بازار دارد. همچنین به دلیل قابلیت آغشتگی با انواع محلولهای حفاظتی بیشترین گونه مصرفی در کارخانه های اشباع است. البته اخیرا گونه های خارجی راش از طریق آذربایجان وارد ایران شده است که بنا به ادعای مبل سازان و فرشندگان چوب کیفیت چوب راش ایرانی را ندارد ولی به دلیل ابعاد و رطوبت مناسب تخته ها میزان ضایعات کمتری، در امر فرآیند تولید دارد.

توسکا: Alnus
دو گونه توسکای قشلاقی و ییلاقی به نام های علمی Subcordate Alnus و Glutionose Alnuse در ایران وجود دارد. نام های محلی توسکا، تسکا و توسه است. چوب درون نامشخص، رنگ کرم مایل به قرمز، دوایر سالیانه پهن با حدود نسبتا مشخص و موجدار در مقطع عرضی و پره چوبی آجری شکل قرمز رنگ در مقطع شعاعی و دوک های ظریف (پره ها) در مقطع مماسی از خصوصیات ظاهری چوب است. چوبی نیمه سنگین تا سبک است که به دلیل پرداخت و رنگ پذیری شکاف خوری و ابزار خوری خوب در صنعت مبلمان مصرف دارد ولی کم دوام بوده که البته در آب دوام قابل توجهی دارد. بیشترین میزان فروش را در بازار چوب فروشان پس از راش را داراست که البته در حال حاضر مهمترین مورد مصرف آن طبق آمار موجود در کارخانجات تخته لایه سازی آن در برابر آب در ساختن بناهای آبی نیز مصرف میشود. قیمت چوب توسکا به صورت الواری در سال بوده است. افرا: Maple این خانواده دارای گونه های مختلفی در ایران است از جمله میتوان افرا پلت، افرا شیردار و کیکم را نام برد. بزرگترین و فراوان ترین افرای ایران اپلت با نام علمی
insigne Bosso و نام انگلیسی Maple است. این گونه چوب درون نامشخص، چوب سفید مایل به کرم با درخشندگی کم و بیش صدفی دارد. دوایر سالیانه به دلیل فشردگی چوب تابستانه در مقطع عرضی کاملا مشخص و در مقطع مماسی نقوش مواج و در مقطع عرضی نقوش رگه ای مانند ایجاد کرده است که پره های چوبی ظریف و قهوه ای رنگ و براق در دو مقطع مختلف طولی به صورت لکه ها و دوک ها نمایان است. چوبی نیمه سنگین با پرداخت آسان و هم کشیدگی کم باعث شده تا در صنعت مبلمان و روکش گیری جایگاه ویژه ای داشته باشد.

چوب روسی : واژه چوب روسی در بازار چوب ایران به هر نوع چوب سفید رنگ وارداتی از روسیه تلقی میشود و کاربرد آن هم چندان تفاوتی نمی کند در حالیکه این چوب سفید خود شامل گونه های کاملا متفاوت چون نراد، نوئل و انواع کاجها می شوند. همچنانکه گفته شد یکی از گونه های چوبی که به چوب روسی معروف است Abies یا نراد است که نام رایج آن در دنیا Fir و Sapen است. این چوب فاقد درون چوب مشخص و به رنگ سفید مایل به قرمز، فاقد مجاری صمغی، راست تار، سبک، واکشیدگی و همکشیدگی کم، قابلیت ترک خوردن کم هنگام خشک شدن، بسیار خوش کار، سنباده خوری خوب، میخ خوری و پیچ خوری عالی هستند ولی با وجود تمام مزایا به راحتی در مقابل قارچها دچار مرض لکه آبی یا لکه قرمز میشوند از استحکام آن می کاهد. حشرات نیز علاقه زیادی به لانه گزینی و تخم گذاری در آن دارند و باید توجه داشت که چوبها دارای رگه قرمز به هنگام خشک شدن کاملا تاب بر می دارند. این چوب به علت سبکی و ضریب الاستیته بالا از بهترین چوبها برای اسکلت ساختمان هاست. الیاف بلند و خمیر سفید آن در کاغذسازی مصرف فراوان دارد. در ایران این چوب غالبا در صنایع مبلمان استفاده می شود.
ماهاگونی یا آکاژو : آکاژوها به دو دسته آکاژوی آمریکایی و آفریقایی تقسیم میشوند که اغلب آکاژوی آفریقایی در بازار ایران یافت میشود. نام علمی این گونه Khaya inveeonsis و از خانواده Miliacea است. نام های محلی متفاوتی در کشورهای مختلف آفریقا دارد. درون چوب قرمز رنگ و برون چوب نازک سفید مایل به صورتی رنگ دارد. بافت یکدست و وجود پرمگسهای درخشان و براق که با تغییر جهت نور درخشش متفاوتی دارند از ویژگیهای شاخص این چوب است. در مقطع شعاعی نقوش نواری صدفی و در مقاطع مماسی نقوشی متنوع چون موجی، مجعد، جناغی دارد. یکی از پرمصرف ترین چوب های دنیا برای تهیه روکش های قیمتی است. به دلیل همکشیدگی و واکشیدگی کم در هنگام خشک شدن کمتر دچار عیب می شود. ضربه پذیری خوب، پرداخت عالی، پیچ خوری و میخ خوری بالا از خصوصیات بارز این چوب است ولی رنگ پذیری و واکس خوری باید همراه با بتونه کاری انجام شود. در تهیه روکش و مبلسازی بیشترین مصرف را داراست. به دلیل ضربه پذیری و ضریب الاستیسیته بالا در تهیه قایق های بادبانی و تفریحی مناسب است.لازم به ذکر است که چوبهای دیگری نیز تحت عنوان آکاژو در بازار دیده میشوند که اسامی واقعی آنها سیپو، کیسپو و ساپلی است. ملچ چوبیبه رنگ قهوای مایل به قرمز است و گاهی اوقات رگه های سبز رنگی در آن دیده میشود. چوبی درشت بافت، نیمه سخت و نیمه سنگین، نسبتا بادوام و در برابر ضربه بادوام ونسبت خمش مقاوم است. از این چوب بیشتر در ساختمانهای چوبی، ساخت مبلمان، روکش، قایقسازی، وسایل ورزشی، در و پنجیره و تخته لائی استفاده می شود افرا : Maple این خانواده دارای گونه های مختلفی در ایران است از جمله میتوان افراپلت، افرا شیردار و کیکم را نام برد. بزرگترین و فراوان ترین افرای ایران اپلت بانام علمی
insigne Bosso و نام انگلیسی Maple است.
این گونه چوب درون نامشخص، چوب سفید مایل به کرم با درخشندگی کم و بیش صدفی دارد. دوایر سالیانه به دلیل فشردگی چوب تابستانه در مقطع عرضی کاملا مشخص و در مقطع مماسی نقوش مواج و در مقطع عرضی نقوش رگه ای مانند ایجاد کرده است که پره های چوبی ظریف و قهوه ای رنگ و براق در دومقطع مختلف طولی به صورت لکه ها و دوک ها نمایان است. چوبی نیمه سنگین با پرداخت آسان و هم کشیدگی کم باعث شده تا در صنعت مبلمان و روکش گیری جایگاه ویژه ای داشته باشد.
گردو چوبی ریز بافت، به رنگ خاکستری مایل به قهوای تیره ودارای نقوش زیبا و نسبتاً با دوام است. این چوب نیمه سنگین و نیمه سخت و در مقابل فشار، خمش و کشش مقاوم است. از این چوب بیشتر در کارهای هنری و تزیینی، تهیه روکش،خراطی ساخت مبلمان، ساخت الات موسیقی، قنداق تفنگ، مجسمه سازی، منبت کاری و معرقکاری استفاده می شود. چنار چوبی به رنگ سفید روشن تا قرمز مایل به قهوه ای است که لکه های قهوه ای صدفی دارد . چوبی است نیمه سخت وسنگین و با دوام که از آن برای ساخت دربهای اماکن متبرکه، دسته ابزار، صندلی، غربال، صندوق استفاده می شود. بلوط چوبی به رنگ قهوه ای روشن تا تیره، درشت بافت و با دوام است. این چوب نسبتاً نیمه سخت و نیمه سنگین تا سنگین است و در برابر سایش مقاومت زیادی دارد و بهترین چوب برای پارکت، ساخت مبلمان تهیه روکش، تراورس راه آهن،مدل سازی است. تبریزی این چوب به رنگ سفید تا کرم روشن است واغلب لکه های سیاه رنگ و یا قهوه ای دارد. چوبی است نسبتاً نرم، سبک که دوام زیادی ندارد و کار با آن آسان است. برای ساخت کاغذ سازی، کبریت سازی، جعبه سازی، ادوات کشاورزی از آن استفاده می شود. ممرز چوبی ریز بافت به رنگ سفید تاسفید مایل به کرم و سخت و نیمه سنگین است . این چوب در مقابل ضربه و سایش مقاومت دارد و در کاغذ سازی، تخته خرده چوب سازی، تخته فیبر، واگن سازی، دسته ابزار،چوبهای تونلی از آن استفاده می شود. کاج ایرانی )روس) واژه چوب روسی در بازار چوب ایران به هر نوع چوب سفید رنگ وارداتی از روسیه تلقی میشود و کاربردآن هم چندان تفاوتی نمی کند در حالیکه این چوب سفید خود شامل گونه های کاملا متفاوت چون نراد، نوئل و انواع کاجها می شوند. همچنانکه گفته شد یکی از گونه های چوبیکه به چوب روسی معروف است Abies یا نراد است که نام رایج آن در دنیا Fir و Sapen است. این چوب فاقد درون چوب مشخص و به رنگ سفید مایل به قرمز، فاقد مجاری صمغی،راست تار، سبک، واکشیدگی و هم کشیدگی کم، قابلیت ترک خوردن کم هنگام خشک شدن، بسیارخوش کار، سنباده خوری خوب، میخ خوری و پیچ خوری عالی هستند ولی با وجود تمام مزایا به راحتی در مقابل قارچها دچار مرض لکه آبی یا لکه قرمز میشوند از استحکام آن میکاهد. حشرات نیز علاقه زیادی به لانه گزینی و تخم گذاری در آن دارند و باید توجه داشت که چوبها دارای رگه قرمز به هنگام خشک شدن کاملا تاب بر می دارند
.
این چوببه علت سبکی و ضریب الاستیته بالا از بهترین چوبها برای اسکلت ساختمان هاست. الیاف بلند و خمیر سفید آن در کاغذسازی مصرف فراوان دارد. در ایران این چوب غالبا درصنایع مبلمان استفاده می شود.

نراد
چوبی به رنگ سفید تا سفید مایل به کرم تا قهوه ای مایل به صورتی است، راست تار و دارای نقوش زیبایی است. چوبی است سبک، نرم و کم دوام که کار با آن آسان است و در کارهای ساختمانی، قفسه سازی، بسته بندی از آن استفاده می شود. ماهاگونی یا آکاژو آکاژوها به دو دسته آکاژوی آمریکایی و آفریقایی تقسیم میشوند که اغلب آکاژوی آفریقایی در بازار ایران یافت می شود. نام علمی این گونه
Khaya inveeonsis و از خانواده Miliacea است. نامهای محلی متفاوتی در کشورهای مختلف آفریقا دارد. درون چوب قرمز رنگ و برون چوب نازک سفید مایل به صورتی رنگ دارد. بافت یک دست و وجود پرمگسهای درخشان و براق که باتغییر جهت نور درخشش متفاوتی دارند از ویژگیهای شاخص این چوب است. در مقطع شعاعی نقوش نواری صدفی و در مقاطع مماسی نقوشی متنوع چون موجی، مجعد، جناغی دارد. یکی از پرمصرف ترین چوب های دنیا برای تهیه روکش های قیمتی است. به دلیل هم کشیدگی و واکشیدگی کم در هنگام خشک شدن کمتر دچار عیب می شود. ضربه پذیری خوب، پرداخت عالی،پیچ خوری و میخ خوری بالا از خصوصیات بارز این چوب است ولی رنگ پذیری و واکس خوری باید همراه با بتونه کاری انجام شود. در تهیه روکش و مبلسازی بیشترین مصرف را داراست. به دلیل ضربه پذیری و ضریب الاستیسیته بالا در تهیه قایق های بادبانی وتفریحی مناسب است.لازم به ذکر است که چوبهای دیگری نیز تحت عنوان آکاژو در بازاردیده میشوند که اسامی واقعی آنها سیپو، کیسپو و ساپلی است.


آکونه)گابون(
چوبی است به رنگ صورتی کم رنگ تا پر رنگ، سبک، نرم، ریز بافت و کم دوام که به خوبی ورقه ورقه می شود. برای تهیه کاغذ سازی، قایقهای سبک، و غیره از آن استفاده می شود. ساج )تیک( چوبی است به رنگ قهوه ای طلایی تا قهوه ای پنج پر رنگ با خطهای سیاه که بسیار سنگین و با دوام است. این چوب در صنعت کشتی سازی، صنایع ظریف به خصوص خاتم کاری، ساخت ابزار آزمایشگاهی، روکش گیری، قسمتهای بیرونی و داخلی ساختمان موارد مصرف دارد. چوب آبنوس آبنوس درخت سیاه رنگی است یا چگالی نسبتاً بالا و بسیار خوش بو. تنه داخلی چوب به رنگهای مختلف زردسفید تا قهوه ای و سیاه دیده می شود و انواع مختلف چوب ابنوس : ابنوس سیاه، آبنوس مرمری یا مرمری آندامان، آبنوس کاکی . آبنوس به دلیل سختی و استحکام بالا درخت وسایلی نظیر انواع مبلمان، میز و صندلی ، پیانو مورد استفاده قرار میگیرد. چوب افرای سیاه برای ساخت لوازمی هم چون خط کش و دکوراسیون بزرگ استفاده می شود. چوب والسا – بالسا سبک ترین چوب تجاری است دارای سفتی و قابلیت فرم دهی فراوانی است. و به رنگهای سفید تا زرد روشن و قهوه ای ملایم دیده می شود. از چوب بالسا در ساخت قطعات صنعتی ظریف مانند: دیوار سازی داخل هواپیما، در ساخت ماکت ها ، و آثار هنری استفاده می شود. زبان گنجشک)ون( چوبی است دارای مقاومت و سختی مناسب و دارای قابلیت فرم پذیری مناسب. رنگ این چوب عموماً زرد ملایم است که برای ساخت که برای ساخت قطعات چوبی مانند قابو فرم تابلو ها، عصا، راکت تنیس استفاده می شود. چوب شمشاد چوب شمشاد به دلیل تراکم بالای آوند ها و لیفهای آن دارای چگالی بالا می باشد. از این چوب در کارهایی استفاده مانند خاتم کاری و و منبت کاری استفاده می شود. چوب لاله درختی چوبی با بافتهای نزدیک و متراکم و به رنگ زرد وجود دارد و به دلیل کیفیت عالی در ساخت انواع مبلمان قیمتی، ظروف چوبی ، جعبه ها ، اسباب بازی و غیره به کار می رود. چوب کاج بلسان ( Balsam fir ) چوب کاج بلسان یا چوب نراد که از خانواده کاج است و به رنگهای سفید،قهوه ای، و با رگه های صاف و ظریف دیده می شود و به طور عمده برای خمیر کاغذ و جعبه سازی مورد استفاده قرار می گیرد. اما شیره و صمغ حاصل از این درخت به عنوان چسب شفاف به کار می رود و در رنگهای مختلف روغنی از آن استفاده می شود 
دسته ها :
پنج شنبه بیست و ششم 10 1387

مجموعه مکالمات استاد رایان و مبتدى جوان در مورد اینترنت

چکیده در این نشست، مبتدى جوان با تاریخچه اینترنت و نحوه شکل گیرى آن آشنا مى شود. استاد رایان ضمن اشاره به روند تکامل بما در شبکه ها سعى مى کند دلایل محبوبیت و رشد سریع آن را به زبان ساده براى مبتدى تشریح نماید.

مبتدى: سلام استاد رایان! آمده ام تا با شما در مورد اینترنتب صحبت کنم و قبل از هر چیزى تاکید مى کنم که به هر ترتیبى که هست باید به طور کامل از رمز و راز این سرزمین نامکشوف سردرآورم !
استاد رایان: بسیار عالى است. ضمن تحسین اشتیاق زایدالوصف جنابعالى، سئوالى دارم و آن اینکه آیا منظور شما صحبت در مورد internet است یا Internet؟
مبتدى: مگر فرقى مى کند؟!
استاد رایان: بله! internet که با حرف کوچک انگلیسى i شروع مى شود، کوته شده internet working یا باتصال شبکه ها به یکدیگر است و Internet که با حرف بزرگ انگلیسى I شروع مى شود، کلکسیونى از میلیون ها کامپیوتر است که در هزاران سایت اطراف جهان پراکنده شده اند و کاربران و استفاده کنندگان آن، صرف نظر از نوع کامپیوترى که دارند، مىتوانند روى این شبکه کامپیوترى غول پیکر اطلاعات رد و بدل کنند و فایل به اشتراک گذارند. به این شبکه عظیم نت (Net) و سایبر اسپیس (Space Cyber) نیز گفته اند.
مبتدى: متوجه شدم. منظور من دقیقا همین به اینترنت غول پیکرى است که با حرف بزرگ انگلیسى I شروع مى شود.
استاد رایان: بسیار عالى است. در واقع این شبکه شبکه ها در ابتدا یک پروژه نظامى بود و اتفاقا مانند بسیارى از ایده هاى بزرگ، در ابتدا براى هدف دیگرى مطرح شد. در سال 1969.م شبکه اى موسوم به آرپانت (ARPANET) توسط ببولت، ببرانک و بنیومن تحت قراردادى که ایشان با آژانس پروژه هاى تحقیقاتى پیشرفته وزارت دفاع امریکا (یا ARPA) منعقد کردند، طراحى گردید و توسعه یافت. ARPANET شبکه اى بود که مراکز دفاعى، نظامى و دانشگاهى طرف قرارداد وزارت دفاع را به هم متصل مى ساخت.
مبتدى: هدف از این اتصال چه بود ؟
استاد رایان: تسهیل تبادل و اشتراک اطلاعات بین محققین به ساده ترین نحو ممکن، بدون نیاز به اینکه محقق وقت ذى قیمت خود را صرف برقرارى و حفظ ارتباط کند. دیرى نپائید که قابلیتهاى انتقال فایل، تبادل پیام هاى الکترونیکى یا mail E و لیستهاى پستى به این شبکه نوپا اضافه گردید و تعداد کاربران این شبکه کوچک به سرعت افزایش یافت.
مبتدى: گفتید کوچک! مگر در ابتدا تعداد کامپیوترهاى اینترنت چند تا بود؟
استاد رایان: چهار عدد! که در ایالتهاى کالیفرنیا و اوتاهاى امریکا مستقر بودند و توسط تکنولوژى جدیدى موسوم به بپاکت سوئیچینگ به همدیگر متصل شده بودند.
مبتدى: یادم هست که در جایى خواندم: ((ARPA یا همان موسسه پروژه هاى پیشرفته پژوهشى در پاسخ به پرتاب ماهواره اسپوتنیک روسیه تاسیس شد و هدف از تاسیس آن تحقیق و آزمایش روشى بود که بتوان از طریق خط تلفن کامپیوترها را به هم متصل کرد به نحوى که چندین کاربر بتوانند در یک خط ارتباطى شریک شوند.
استاد رایان: بله تا حدودى! البته هدف ARPA ایجاد شبکه اى مانند اینترنت نبود و فقط مى خواست با این شبکه اى که مى سازد از حمله اتمى موشک هاى بالستیک روسى جان سالم بدر برد و همان طورى که اشاره کردم ظهور تکنولوژى بپاکت سوئیچینگ در عملى شدن این ایده بسیار موثر بود. این شبکه طى دهه 1970 .م از شکل یک پروژه آزمایشى به یک پروژه فراگیر مبدل شد و ضمن به کارگیرى ارتباطات ماهواره اى، رفته رفته شکل یک شبکه گسترده جهانى (WAN) را به خود گرفت. در واقع با ظهور و توسعه کامپیوترهاى شخصى رومیزى (PCها) و رشد تکنولوژى ارتباط این کامپیوترهاى رومیزى به یکدیگر و امکان ایجاد شبکه هاى محلى (LAN)، شرکتها و موسسات بى شمارى به فکر اتصال به ARPANET افتادند تا بتوانند از امکانات و اطلاعات و احیانا قدرت و توانایى آن به نفع خود استفاده کنند. برخى نیز به ایجاد شبکه هاى اختصاصى پرداختند و در این راه بعضى از آنها قواعد ARPANET را رعایت کردند و برخى هم استانداردهاى جدیدى را براى خود تعریف کردند. مبتدى: خوا مىتوانم حدس بزنم که چه بازار آشفته اى درست شده بود!
استاد رایان: حق با شماست. اما دیرى نپائید که نیاز شدیدى به برقرارى ارتباط مابین این شبکه هاى متعدد پیدا شد و در نتیجه آن افرادى متخصص از شبکه هاى متعدد و پراکنده، به طور منظم گرد هم آمدند و استانداردى را تدوین نمودند که هر شبکه با رعایت آن مىتوانست با سایر شبکه ها به تبادل اطلاعات بپردازد. به این ترتیب تلفیق و اجتماعى از شبکه هاى مختلف با اصول کارى متفاوت بوجود آمد که این اجتماع اینترنت (Internet) خوانده شد.
مبتدى: در واقع رشد ARPANET ایجاب مى کرد که روشهاى جدیدى براى ارتباط ایجاد شود. این طور نیست؟ استاد رایان: بله. در اوایل 1973، یعنى زمانى که سیستم هاى کامپیوترى بزرگ یا مین فریم ها یکه تاز بازار بودند و هنوز خبرى از کامپیوترهاى شخصى رومیزى نبود، ARPA که با افزوده شدن لغت Defence به ابتداى آن به DARPA (یا آژانس پروژه هاى پژوهشى پیشرفته دفاعى) تغییر نام داده بود، شروع به کار روى پروژه جدیدى نمود که Internetting Project یا پروژ ه به هم مرتبط سازى شبکه ها نامیده شد. هدف از این پروژه یافتن راهى براى متصل ساختن شبکه ها به یکدیگر بود. البته باید توجه داشت که هر یک از این شبکه ها براى جابجایى اطلاعات خود از روشهاى متفاوتى استفاده مى کردند. وقتى روش لینک کردن یا مرتبط ساختن کامپیوترها مشخص مى شد، صاحبان شبکه ها مى توانستند از طریق وسایل خاصى موسوم به دروازه ها (gate ways) شبکه هاى خود را به هم وصل کنند که البته لینک یا ارتباط بین شبکه ها نیاز به پروتکل هاى مناسب داشت.
مبتدى : پروتکل دیگر چیست؟
استاد رایان: پروتکل (Protocol) به زبان ساده یک مجموعه قواعد است که نحوه تبادل داده بین برنامه هاى مختلف را تعیین مى کنند. در واقع این پروتکل ها هستند که مشخص مى کنند یک شبکه پیام ها را چگونه جابجا کند و با خطاها چگونه رفتار کند. با استفاده از این پروتکل هاست که امکان ایجاد استانداردهایى مستقل از یک سیستم سختافزارى خاص میسر مى گردد. اینترنت از پروتکلى موسوم به TCP/IP استفاده مى کند که کوته نوشته Transmission Control Protocol / Internet Protocol است و مىتوان آن را پروتکل کنترل انتشار / پروتکل اینترنتب ترجمه کرد. IP مسئول آدرس دهى شبکه است و TCP مسئول آن است که پیام ها به مقصد صحیح برسند. این پروتکل هاى قدرتمند را دو نفر به اسامى رابرت کاهن و وینتون. جى. سرف در 1974 توسعه دادند. در واقع اگر بخواهیم تعریف سریعى براى اینترنت پیدا کنیم مى توانیم بگوئیم: اینترنت شبکه اى از شبکه هاست که مجموعه پروتکل هاى TCP/IP را اجرا مى کند.
مبتدى: پس به این ترتیب مى توان گفت که ARPANET وقتى TCP/IP را پذیرفت اینترنت متولد شد.
استاد رایان: در واقع گام اصلى در شکل گیرى اینترنت، قبول TCP/IP به عنوان پروتکل استاندارد تبادل اطلاعات از سوى وزارت دفاع امریکا براى ARPANET در سال 1982 بود. با عمومیت پذیرش پروتکل TCP/IP راه براى ایجاد بیک شبکه از شبکه هاى کامپیوترى متفاوت یعنى اینترنت هموار گردید. پس از آن شبکه هاى دیگرى مانند شبکه اروپا و ژاپن به آن پیوستند و ARPANET سریعا گسترش یافت. در نهایت در ژوئن سال ARPANET 1990 منحل گردید و فقط بخش نظامى جدا شده از آن یعنى MILNET براى کاربردهاى مخصوص خود هنوز فعال است.
مبتدى: وقتى ARPANET منحل شد پس چه چیزى اینترنت نام گرفت؟
استاد رایان : بسیارى از مردم سال 1983 میلادى را تاریخ واقعى تولد اینترنت مى دانند. در این سال ARPANET اولیه به دو بخش نظامى (MILNET) و تحقیقات شبکه (خود ARPANET) تقسیم شد. اما قبل از آن در اوایل 1980 .م شبکه CSNET که کامپیوترهاى دپارتمان هاى علوم چندین ایالت را به هم وصل مى کرد، به عنوان اولین شبکه غریبه به ARPANET متصل شد. بعدها CSNET در 1989 با BITNET ادغام گردید. همان طورى که اشاره کردم در ژوئن 1990 ، ARPANET منحل شد و وظایف آن به ساختار گسترده ترى به نام اینترنت محول شد. اینترنت از همان دو اصلى تبعیت کرد که ARPANET رعایت مى نمود و آن دو اصل عبارت بودند از :
1 - اجازه بده شبکه ها توسط مجموعه اى از پروتکل ها به هم وصل شوند.
2 - اجازه بده شبکه هاى جدید به شبکه بزرگ اصلى وصل شوند و از طریق دروازه ها (gateways) با آن تبادل اطلاعات کنند.
در حال حاضر بنیاد علوم ملى امریکا یا Science NSF National) (Foundation در قالب شبکه اى جدید بسیارى از وظایف ARPANET را به عهده دارد.
مبتدى: اساسا چرا این شبکه جدید بنیاد ملى علوم یا NSFNET ایجاد شد؟
استاد رایان: به خاطر یک نیاز خاص. NSF قصد داشت 6 مرکز سوپرکامپیوتر پراکنده در ایالتهاى مختلف امریکا را به هم وصل کند و در نظر داشت تا این سایتها را به مجامع علمى مرتبط سازد تا قبل از آن این کامپیوترهاى فوق سریع در اختیار مراکز تحقیقاتى نظامى و پژوهشگران مراکز و موسسات بزرگ قرار داشت، اما با وصل شدن این سوپرکامپیوترها، دانشجویان و اساتید دانشگاه ها نیز توانستند از توانایى هاى پردازشى و ذخیره سازى ابرکامپیوترهاى NSF برخوردار شوند.
مبتدى: کاملا حس مى کنم که دانشجویان شیفته کامپیوتر چقدر از این اتفاق لذت بردند!
استاد رایان: حق با شماست. چون تعداد سوپرکامپیوترها کم و قیمت آنها زیاد بود، لذا چاره اى جز به اشتراک گذاشتن آنها وجود نداشت. اما از سوى دیگر مشکل ارتباط و اتصال این سوپرکامپیوترها به یکدیگر وجود داشت و NSF به دنبال راهى براى اتصال این مراکز به یکدیگر مى گشت.
مبتدى: خوب اینکه مشکلى نبود. NSF مىتوانست از آرپانتب براى ارتباط سوپرکامپیوترها استفاده کند؟!
استاد رایان: البته NSF هم در ابتدا همین قصد را داشت، اما دیرى نپائید که به دلیل کاغذبازى و مشکلات مدیریتى این استراتژى با شکست مواجه شد. در پاسخ، NSF تصمیم گرفت تا شبکه اى براى خودش، بر اساس تکنولوژى IP آرپانتب بسازد. NSF مراکز سوپرکامپیوترى خود را با خطوط تلفنى 65 هزار بیت بر ثانیه (65 kbps.) به هم متصل ساخت. با این خطوط ارتباطى NSF مىتوانست در هر ثانیه دو صفحه تایب شده کامل را انتقال دهد و هر چند این سرعت براى مودم هاى کنونى کند است اما براى زمان خودش سریع و تقریبا خوب بود.
مبتدى: چقدر عالى! حتما همه دانشگاه ها بلافاصله از طریق این خطوط تلفنى سریع به سوپرکامپیوترها وصل شدند!؟
استاد رایان: چه مى گوئید مبتدى عزیز؟ آیا به هزینه این کار فکر کرده اید؟ شما براى این خطوط تلفنى برحسب کیلومتر پول مى دهید و اگر قرار باشد هر مرکز دانشگاهى مستقلا به نزدیکترین سوپرکامپیوتر خود وصل شود، کیلومترها خط تلفن نیاز است و صنعتى شبیه چرخ دوچرخه پیش مى آید که در آن سیم هاى مفتولى متعددى به نگهدارنده مرکز چرخ وصل شده اند. براى حل این مشکل کارشناسان NSF تصمیم گرفتند تا شبکه هاى منطقه اى ایجاد کنند و در هر ناحیه کشور، مراکز آموزشى را به نزدیکترین همسایه وصل کنند. هر کدام از این شبکه ها در یک نقطه به یک مرکز سوپرکامپیوتر وصل مى شوند و این مراکز نیز به همدیگر متصل مى گردند. با این پیکربندى هر کامپیوتر مى تواند با هر کامپیوتر دیگر روى شبکه صحبت کند. این راه حل موفقیت آمیز بود و مانند هر راه حل موفق دیگر، زمانى فرارسید که این راه حل دیگر کار نکرد.
مبتدى: حتما دلیل آن ترافیک بیش از حد بود!
استاد رایان: کاملا درست است. به اشتراک گذاشتن سوپرکامپیوترها باعث شد تا حجم زیادى از اطلاعات اضافى که ربطى به این مراکز نداشتند نیز از منابع این مرکزها استفاده کنند. ناگهان حجم مبادله داده ها بین مراکز دانشگاهى بالا رفت و سرانجام کامپیوترهاى کنترل کننده شبکه و خطوط تلفنى متصل کننده این کامپیوترها با اضافه بار مواجه شدند. سرانجام در سال 1987 میلادى، NFS قراردادى جهت مدیریت و ارتقای شبکه با کمپانى .Inc Merit Network که شبکه آموزشى میشیگان را اداره مى کرد با مشارکت آى.بى.ام و MCI منعقد ساخت و در نتیجه آن شبکه قدیمى با خطوط تلفنى سریعترى (20 بار سریعتر) و با کامپیوترهاى کنترل کننده سریعترى جایگزین شد.
مبتدى: و این روند تکامل على الظاهر باید همچنان ادامه مى یافت، چرا که همیشه مى توان علاقه مندان جدیدى براى استفاده از این شبکه ها پیدا کرد.
استاد رایان: بلى! استخوانبندى یا backbone شبکه NSFNET بنا به گزارشات منتشره، در نیمه اول سال 1988 ماهانه 115 میلیون پاکت اطلاعات را جابجا مى کرد و Merit، آى.بى.ام و MCI پذیرفتند که ضمن مدیریت و نگهدارى NSFNET، توسعه و تکامل آن را نیز ادامه دهند. این استخوانبندى در سال ...13 199 سایت شامل 6 مرکز سوپرکامپیوتر و 7 شبکه محلى را به یکدیگر متصل ساخت. در جولاى 1988 ، شبکه 13 گره را با خطوط اجاره اى T1 با سرعت 1/5 مگابیت بر ثانیه (Mbps) به همدیگر متصل ساخته، نرخ رشد ترافیک بین جولاى 1988 تا جولاى 1989 ماهانه 20 درصد گزارش شده است. گره چهاردهم اضافه شد و اتصالات بین East FIX و FIX West برقرار گردید. FIX کوته نوشته Interagency eXchange Federal است و FIX East و FIX West نقاط اتصال بین آژانس هاى دولت فدرال امریکا مىباشند. FIX West در مرکز تحقیقات ناسا نزدیک سان فرانسیسکو قرار داد و East FIX نزدیک دانشگاه مریلند مى باشد.
مبتدى: کم کم باورم مى شود که اینترنت یک شبکه کاملا امریکایى است!؟
استاد رایان: در سپتامبر 1990 ، بنیاد علوم ملى امریکا یا همان NSF، تاسیس سرویس ها و شبکه پیشرفته یا ANS را اعلام کرد. ANS کوته نوشته Services, Inc Advanced Network است و کمپانى هاى آى.بى.ام، Merit و MCI آن را ایجاد کردند. این سه کمپانى ANS را جهت تهیه ساختارى براى فعالیت NSFNET تشکیل دادند. تحت قراردادى با Merit ، ANS ضمن فعال نگاه داشتن استخوانبندى T1 براى TNSFNE، یک استخوانبندى جدید T3 (با سرعت انتقال 45 مگابیت بر ثانیه) نیز براى آن ساخت. سرانجام در دوم دسامبر 1992 ، استخوانبندى T3 عملیاتى شد و نسبت به روزهاى اولیه65 کیلوبایت بر ثانیه اى، انتقال اطلاعات با سرعت 700 بار سریعتر ممکن گردید. با خطوط انتقال T3 شما مى توانید در هر ثانیه 1400 صفحه متنى تایب شده با فاصله سطرهاى معمولى را جابجا کنید. اما ترافیک مورد تقاضا رشد سریعترى داشت و ترافیک NSFNET از 195 میلیون پاکت اوت 1988 به حدود 24 بیلیون در نوامبر 1992 افزایش یافت. در آن ماه نرخ انتقال اطلاعات شبکه به بیلیون پاکت در روز رسید و رشد ترافیک با نرخ 11 درصد در ماه ادامه یافت. با استخوانبندى T3، آرایش و ترتیب جدیدى توسعه یافت که به ANS اجازه مى داد روى همان تجهیزات دو شبکه مستقل را برپا سازد. NSFNET به پشتیبانى از موسسات دولتى ادامه داد اما ANS یک بخش به نام RE + ANS CO ایجاد نمود که از کاربران تجارى شبکه پشتیبانى مى کرد.
مبتدى: بنابراین NSFNET دیگر استخوانبندى ترافیک اینترنت امریکا نیست و فقط یک مشترى ANS به شمار مى آید؟!
استاد رایان: و البته مشترى اصلى آن! NSFNET یک شبکه پژوهشى ملى شده است و به شدت تلاش مى کند تا یک بشبکه آموزش و پژوهشى ملى موسوم به NREN را ایجاد کند NREN کوته نوشته Education Network National Research است و با خطوط ارتباطى سرعت بالاى خود، شبکه هاى آژانس هاى علمى از قبیل دپارتمان انرژى Esnet و شبکه نظارت فضایى و هوایى ملى NSINET را به هم وصل مى کند و در عین حال دسترسى به شبکه هاى محلى و منطقه اى را فراهم مى سازد. افزون بر این شبکه هاى جدیدترى موسوم به شبکه هاى سطح میانى یا level mid نیز در ایالتهاى مختلف امریکا ظهور کرده اند که بعضى از آنها توسط مراکز دانشگاهى ایجاد شده اند و برخى دیگر را شرکتهاى تجارى خصوصى برپا ساخته اند. NSF تلاش مى کند تا این شبکه هاى منطقه اى را به سایتهاى جدید وصل کند و در عین حال استقلال مالى این شبکه ها را در سه تا پنج سال نیز پذیرفته است. شبکه هاى منطقه اى براى تامین هزینه هاى خود اقدام به ارائه سرویس هاى شبکه نموده اند که این خود رشد سریعى را باعث شده است.
مبتدى: بسیار عالى است! اما با این اوصاف پس چه کسى اینترنت را شکل مى دهد ؟
استاد رایان: جواب این سئوال کمى مشکل است و با گذشت زمان پاسخ فرق مى کند. هفت سال پیش اینترنت به همه شبکه هایى گفته مى شد که به همدیگر مرتبط شده بودند و بر اساس پروتکل هاى TCP/IP کار مى کردند که این شبکه ها مى توانستند انواع شبکه هاى دولت فدرال امریکا، مجموعه اى از شبکه هاى منطقه اى، شبکه هاى دانشگاهى و بعضى شبکه هاى خارجى باشند. اما اخیرا بعضى از شبکه ها که مبتنى بر پروتکل IP نیستند نیز از اینترنت خوششان آمده و مى خواهند سرویس هاى اینترنت را در اختیار سرویس گیرندگان خود قرار دهند. به همین خاطر روشهاى اتصال جدیدى براى مرتبط ساختن این شبکه هاى غریبه (مانند Bitnet ، DECnet و غیره) توسعه داده شده است. ابتدائا به این اتصالات دروازه یا gateway گفته مى شد و از آن صرفا براى انتقال پیام هاى الکترونیکى بین دو شبکه استفاده مى شد. اما با رشد این شبکه هاى غریبه، کاربران آنها موفق به استفاده از دیگر سرویس هاى اینترنت شدند و حال براى این سئوال که آیا شبکه هاى بیگانه هم بخشى از اینترنت محسوب مى شدند یا خیر؟ جواب صریحى نمى توان عنوان کرد.
مبتدى: پس چه کسى هزینه اینترنت را تامین مى کند؟
استاد رایان: هیچ کس! اصولا شرکتى به اسم کمپانى اینترنت وجود ندارد که صورتحساب صادر کند و از همه شبکه ها و کاربران پول بگیرد. به جاى آن هر شبکه پول خودش را مى پردازد. NSF هزینه NSFNET را مى پردازد و NASA هزینه NASA Science Internet را پرداخت مى کند. شبکه ها گرد هم مى آیند و تصمیم مى گیرند که چگونه به همدیگر وصل شوند و خودشان هزینه این اتصال را فراهم مى کنند. یک کالج یا دانشکده هزینه اتصال خود را به شبکه منطقه اى مى پردازد و شبکه منطقه اى هم هزینه اتصال را به نهادى که دسترسى او را به اینترنت ممکن ساخته مى پردازد.
مبتدى: چه کسى اینترنت را اداره مى کند ؟
استاد رایان: هیچ کس و همه کس! اساسا اینترنت هیچ رئیس جمهور، مدیرعامل یا رئیس کلى ندارد و هر کسى مى تواند نقطه نظرات خود را آزادانه روى آن مطرح کند. البته شبکه هاى متصل به اینترنت مىتوانند رئیس یا مدیرعامل داشته باشند اما هیچ فرد یا قدرت واحدى براى کنترل اینترنت در حالت کلى وجود ندارد. قدرت نهایى تصمیم گیرنده براى آینده اینترنت را مى توان در نهادهایى مانند مجمع اینترنت یا ISOC (کوته نوشته Society Internet) پیدا کرد. من لیست خلاصه اى از سازمان هاى کلیدى اینترنت را به صورت یک مقاله مستقل برایت آماده دارم که تقدیم مى کنم. نام این مقاله بسازمان هاى کلیدى اینترنتب است و راجع به سازمان ها و نهادهاى تقریبا رسمى و کلیدى اینترنت در آن مطالبى آمده است.
مبتدى: به زبان ساده منظور شما این است که اگر من یک خرابکار باشم و یا اگر شبکه اى باعث آسیا اینترنت شود، این خطر مى تواند از مسیرهاى مختلفى وارد اینترنت شود و آن را آلوده کند. این طور نیست؟
استاد رایان: بلى و کرم اینترنت یا Worm بهترین شاهد این مدعاست!
مبتدى: این کرم حتما سیم هاى کامپیوترهاى اینترنت را مى خورد؟
استاد رایان: البته که نه! این کرم یک برنامه کامپیوترى بود که خود به خود تکثیر و منتشر مى شد و یک دانشجوى فارغ التحصیل رشته علوم کامپیوتر دانشگاه کرنل به نام رابرت موریس آن را نوشته و در دوم نوامبر 1988 وارد اینترنت کرده بود. او براى اینکه بقیه را به اشتباه بیاندازد، کرم نرم افزارى خود را از MIT به اینترنت تزریق کرد. موریس به زودى فهمید که کرم ساخت او خیلى سریعتر از انتظارى که داشت تکثیر شد و ماشین ها را آلوده ساخت و سرانجام دیرى نپائید که ماشین هاى زیادى در مکان هاى مختلف از کار افتادند یا دچار جنون شدند. وقتى موریس متوجه وخامت اوضاع شد براى یافتن چاره با دوستى در دانشگاه هاروارد تماس گرفت. سرانجام آنها پیام بى نامى را از هاروارد روى شبکه فرستادند و در آن براى برنامه نویسان نحوه کشتن کرم و پیشگیرى را تشریح کردند. ولى از آنجا که مسیرهاى شبکه مسدود شده بود این پیام نتوانست به موقع به مخاطبانش برسد و کامپیوترهاى سایتهاى متعددى از جمله دانشگاه ها، سایتهاى نظامى و مراکز تحقیقاتى پزشکى آلوده شدند. ضرر مالى ناشى از این کرم براى سایتهاى مختلف از 200 دلار شروع و بعضا به بیش از 35 هزار دلار هم رسید.
مبتدى: پس اینترنت آن قدرها هم که مى گویند محل امن و مطمئنى نیست؟!
استاد رایان: بلى تا حدودى. کرم نرم افزارى جناب موریس با استفاده از ضعفى که در مود دیباگ (debug) برنامه ارسال پیام یونیکس و همچنین ضعفى که در یوتیلیتى finger وجود داشت، موفق شد به داخل اینترنت نفوذ کند و البته نمى توان منکر شد که بى دروپیکرى اینترنت تا حد زیادى در این اپیدمى موثر بود.
مبتدى: بیچاره آنهایى که مى خواهند از اینترنت اطلاعات صحیح و سالم و درست بردارند و ناگهان با یک کرم نرم افزارى روى مونیتورشان روبرو مى شوند! عجب شهر بى قانونى است این اینترنت!
استاد رایان: این قدرها هم بدبین نباشید مبتدى عزیز. فراموش نکنید که بخش زیادى از کاربران حرفه اى اینترنت را دانشجویان و دانشگاهیان تشکیل مى دهند. در واقع به محض انتشار خبر آلودگى، افرادى در دانشگاه برکلى و MIT که کپى برنامه را داشتند به سرعت آن را دمونتاژ یا disassemble کردند (یعنى برنامه را به فرم سورس آن درآوردند) و مطالعه روى نحوه کار آن را بلافاصله آغاز کردند. تیم هاى برنامه نویسان بى وقفه کار کردند و سرانجام موفق شدند که در گام اول یک راه درمان موقتى جهت ممانعت از شیوع پیوسته کرم نرم افزارى موریس پیدا کنند. بعد از حدود 12 ساعت تیم برکلى موفق به کشف راهى جهت متوقف ساختن شیوع کرم گردید. روش درمان دیگرى نیز در Purude کشف شد و به همه جا منتشر گردید. اما به خاطر اینکه سایتهاى متعددى ارتباط خودشان را با اینترنت قطع کرده بودند، این نسخه هاى درمانى نتوانست سریعا به متقاضیان آن برسد. بعد از چند روز همه چیز به آرامى به حالت عادى برگشت و همه خواستند بدانند که چه کسى این کار را کرده بود. موریس بعدا در روزنامه نیویورک تایمز به عنوان نویسنده کرم معرفى شد و مدارک موجود به خوبى مجرمیت او را ثابت نمود. رابرت. ت. موریس به جرم اقدام خرابکارانه و شیادى به پرداخت 10050دلار جریمه و سه سال تحت نظر بودن محکوم شد. مبتدى: نمى دانم چرا با موریس احساس همدردى مى کنم! به نظر من او فقط مى خواست نشان دهد که اینترنت غول پیکر ضعف هایى هم دارد! آیا این جرم بزرگى است؟
استاد رایان: اتفاقا بدان فارمر و بویسته ونه ماب نویسندگان شیطان (SATAN) هم همین ادعا را داشتند و ادعا مى کردند که برنامه اى که آنها تحت یونیکس نوشته اند در واقع یک نرم افزار ممیزى سیستم هاست که مى تواند نقاط ضعف کلیه شبکه هاى متصل به اینترنت را آشکار کند و روشهاى برطرف ساختن این ضعف ها را در اختیار راهبران شبکه ها قرار دهد. آنها مدعى بودند که SATAN کوته نوشته Security Administrator Tool for Analyzing Networks است که معناى آن مى شود: ابزار راهبرى ایمنى براى تحلیل شبکه ها.
مبتدى: چقدر خوب! کم کم مى فهمم چرا همه مى گویند:
* اینترنت یک پروژه نظامى و امریکایى است
* اینترنت بى صاحب است و مالکى ندارد
* اینترنت غیرقابل کنترل است و هر کسى مىتواند هر پیامى را روى آن جابجا کند
* و از همه مهمتر چرا به اینترنت مادر شبکه ها گفته مى شود.
استاد رایان: بلى مبتدى عزیز. اینترنت سرزمین نامکشوفى است که هیجان سیر و سیاحت در آن کمتر از هیجان سفر به فضا نیست.
در گفتگوى بعدى راجع به این سرزمین پررمزوراز بازهم صحبت خواهیم کرد.
 
دسته ها :
پنج شنبه بیست و ششم 10 1387
زمین دکتر محمد علی رضائی اصفهانی در مورد حرکت و کروی بودن زمین به آیات متعددی استناد شده است ولی قبل از بررسی آیات بهتر است که مقدمه ای را در باب تاریخچه این بحث ارائه کنیم: تاریخچه : زمین عبارت از است از کره خاکی که ما انسانها بر روی ان زندگی می کنیم . این سیاره دارای وزنی معادل 955/5 میلیارد میلیارد تن است و نیز حجمی معادل 083/1 میلیارد کیلومتر مکعب دارد. این تصور سطحی از زمان های دور در ذهن بشر ریشه دوانده بود که تام ستارگان و سیارات به دور زمین می چرخند و این به خاطر دید حسی کاذبی بود که از حرکت زمین داشتند و فکر می کردند که زمین ساکن است. عقیده به حرکت زمین آنقدر موهون و غریب ود که حتی بر حکما نیز تجویز آن دشوار بود . اول کسی که جرأت ورزید و این عقیده را اظهار داشت ط فیثاغورث» نابغه قرن پنجم قبل از میلاد بود. « فلوته خوس» و « ارشمیدس» نیز از او پیروی نمودند و پس از دویست سال « استرخوس ساموسی » این قول را تقویت نمود و گردش سالیانه زمین به دور خورشید را کشف کرد و اعلام نمود. او را به جرم این کشف مهم تکفیر کردند و پس از سی سال دیگر « کلیانتوس آسوسی » برای زمین دو حرکت قائل شد و او نیز تکفیر شد. [1] و سپس بطلمیوس( حدود 140 قبل از میلاد) به دنیا آمد. او گمان می کرد که زمین ساکن است و خورشید به دور آن می چرخد این تفکر نزدیک شانزده قرن بر فکر بشر حاکم بود و با مخالفان آن برخورد فیزیکی می شد. [2] بر طبق تاریخ علم مشهور، اولین کسی که زمین مرکزی را رد کرد و حرکت خورشید به دور زمین را مطرح کرد کوپرنیک [3] (کوپرنیکس) بود و سپس کپلر [4] آلمانی آن را پرورش داد و مدارهای بیضوی را پیشنهاد کرد و در آخر گالیله [5] آن را اظهار کرد و بر آن پای فشرد و دعوایی با کلیسا براه انداختند. [6] در مورد اینکه کوپرنیک این نظریه را از کجا آورده بود به این گزارش تاریخی توجه کنید: « دانشمندان روم شرقی بعضی آثار دانشمندان اسلامی را در دوره ایلخانی به زبان یونانی ترجمه کردند ثمره نظریه سیاره ای مکتب به مراغه به « کوپرنیکوسظ [کوپرنیک] و منجمان اروپایی متأخرتر رسید که از آن برای ساختن تصویر خورشید مرکزی جهان، که پس از قرن شانزدهم میلادی در اروپا غلبه پیدا کرد، کمک جستند. در صورتی که مسلمانان که کاملاً از امکان منظومه خورشید مرکزی آگاه بودند به منظومه زمین مرکزی دلخوش ماندند، چنانچه « بیرونی » [7] به صراحت بیان کرده است که به این نتیجه رسیدند (که) : تصمیم گرفتن درباره این امر بیش از آنکه به علم نجوم وابسته باشد به مابعد الطبیعة(فلسفه) و علم کلام بستگی دارد.» [8] پس از تکمیل هیئت جدید و کشفیات اخترشناسان روشن گردید که زمین حرکت های متعددی دارد و برخی منجمان تا چهارده حرکت برای زمین نوشته اند. [9] اینک مشهورترین حرکات را برمی شماریم: 1ـ حرکت وضعی به دور خود از مغرب به مشرق که باعث پیدایش شبانه روز می شود. زمان این حرکت 23 ساعت و 58 دقیقه و 49 ثانیه است . سرعت زمین در هر دقیقه 30 کیلومتر . 2ـ حرکت انقالی زمین به دور خورشید که در یک مدار بیضی شکل صورت می گیرد و مدت آن 365 روز و شش ساعت و هشت دقیقه و 38 ثانیه است. از این حرکت ماه های دوازده گانه پدید می آید. سرعت زمین در این حرکت در هر ثانیه حدود 30 کیلومتر است یعنی حدود صدهزار کیلومتر در ساعت است. 3ـ حرکت اقبالیه زمین: دایره استوایی آن اقبال به سوی دایرة البروج دارد و در 670 سال یک درجه جلو می آید. 4ـ حرکت دو نقطه اوج و حضیض کره زمین بر وفق محیط دایرة البروج که دوره کامل آن 20931 سال است و علت این حرکت تجاذب زهره و مشتری با زمین است . 5- حرکت تقدیم اعتدال ربیعی و خریفی است که بواسطه آن ثوابت را در هر 26 هزار سال خورشیدی یک بار بر موازات دائة البروج متحرک می بینیم. 6ـ حرکت رقصی یا ارتعاشی قمری است که بر دور محور زمین عارض و در هر 29 سال یک بار زمین به سوی دائة البروج متمایل می شود. 7ـ حرکت ارتعاشی شمسی است که بواسطه جاذبه خورشید محور زمین در دو جهت قطبین مرتعش می گردد. و در هر سال شمسی یک حرکت را تمام می کند. 8- حرکت تبعی است که زمین با سایر سیارات به تبعیت خورشید در فضا حرکت می کند. [10] تذکر: این حرکت تبعی خود دارای اقسامی است مثل حرکت انتقالی خورشید مستقیم به طرف مکان نامعلوم یا ستاره وگا و حرکت انتقالی خورشیدی به دور مرکز کهکشان . اول: حرکت زمین: در مورد حرکت زمین به آیات متعددی استناد شده است که در ابتداء آن آیات را فهرست وار بر می شماریم و سپس هر کدام را جداگانه مورد بررسی قرار می دهیم: * آیات زیر در مورد حرکت وضعی زمین مورد استناد واقع شده است: مرسلات /25 ـ شمس/6 ـ نمل /89 ـ نبأ/7 ـ نحل /15 ـ انبیاء/31 ـ لقمان/10. * آیات زیر در مورد حرکت انتقالی زمین مورد استناد واقع شده است: ملک /15 ـ مرسلات /25 ـ شمس /6 ـ نمل /89 ـ فصلت /11. *آیات زیر در مورد حرکت های دیگر زمین مورد استفاده واقع شده است: زخرف / 10 ـ طه / 53 ـ نبأ/6 ـ بقره /22. اینک هر کدام از آیات را به صورت مستقل مورد بررسی قرار می دهیم: 1ـ « و تری الجبال تحسبها جامدة و هی تمرمرالسحاب» [11] « و می بینی کوهها را و گمان می کنی که ایستاده اند در حالی که آنها مانند ابرها در حرکت هستند.» صاحب تفسیر نمونه می نویسد: « قراین فراوانی در آیه وجود دارد که تفسیر دیگری را تأیید می کند و آن اینکه آیه از قبیل آیات توحید و نشانه های عظمت خداوند، در همین دنیاست و به حرکت زمین که برای ما محسوس نیست اشاره می کند. مسلما حرکت کوهها بدون حرکت زمینهایی دیگر که به آنها متصل است معنا ندارد و به این ترتیب معنای آیه چنین می شود که : زمین با سرعت حرکت می کند همچون حرکت ابرها. طبق محاسبات دانشمندان امروز، سرعت سیر حرکت زمین، به دور خود نزدیک به 30 کیلومتر در هر دقیقه است و سیر آن در حرکت انتقالی، به دور خورشید از این هم بیشتر است به هر حال آیه فوق، از معجزات علمی قرآن است زیرا حرکات زمین توسط گالیله ایتالیائی و کپرنیک لهستانی در حدود قرن هفده میلادی کشف شد در حالی که قرآن حدود هزار سال قبل از آن سخن گفته است.» [12] برخی مفسران مثل مرحوم طبرسی در مجمع البیان حرکت کوهها را مربوط به قیامت و تلاش آنها می دانند و این مطلب را از ابن عباس نقل می کند. [13] اما برخی از مفسران مثل استاد مکارم شیرازی این احتمال را رد می کنند و می گویند: تشبیه به ابر و حرکت آرام آن که در دنباله آیه هست متناسب با برقراری نظم جهان و آرامش فعلی آن و نه حوادث قیامت است. و از طرف دیگر تعبیر اینکه « گمان می کنی کوهها جامدند» با حوادث قیامت که آشکار است، ناسازگار است. [14] سید هبة الدین شهرستانی نیز با ذکر آیه فوق حرکت زمین را از آن استفاده میکند و تذکر می دهد که : مرحوم علی قلی اعتضاد السلطنه پسر فتحعلی شاه بیش از پنجاه سال پیش، از این آیه حرکت زمین را استنباط نموده و کسی در این استخراج بر او پیشی نگرفته است. و سپس در مورد تشبیه حرکت زمین به ابر چند نکته را بر می شمارد: نرمی و همواری سیر در عین سرعت ـ اختلاف حرکت ابرها که گاهی به طرف شرق و غرب و .... مثل زمین بدون لرزش بودن هر دو حرکت . [15] برخی از نویسندگان معاصر نیز از آیه فوق حرکت زمین را استفاده کرده اند و می گویند پیداست که سرعت ابر اشاره به سرعت زیاد زمین است همانگونه که می گوییم: فلانی مثل باد حرکت می کند. [16] ونیز در مقدمه کتاب اعجاز قرآن، علامه طباطبائی (ره) از آیه فوق (نمل /88) حرکت انتقالی زمین را استفاده می کنند. [17] استاد حسین نوری نیز همین آیه (نمل /88) را اشاره به حرکت کوهها و زمین می داند. [18] همانگونه که مهندس علی سادات همین معنا را پذیرفته است. [19] بررسی: استفاده حرکت انتقالی زمین از آیه فوق (نمل /89) مناسبت دارد، چرا که کوهها را به ابر تشبیه کرده است و ابر حرکت انتقالی به دور زمین دارد ولی حرکت دورانی (وضعی9 به دور خود ندارد پس حرکت وضعی زمین از این تشبیه قرآنی استفاده نمی شود و لذا اشاره تفسیر نمونه به حرکت دورانی زمین، بر مبنای آیه فوق مناسبت ندارد. 2ـ « والذی جعل لکم الارض مهدا» [20] « و اوست که زمین را برای شما گاهواره ای قرار داد.» و همین مضمون در سوره طه / 53 و نبأ / 6 ( مهاداً ) آمده است. و نیز در سوره بقره/22 می فرماید: « الذی جعل لکم الارض فراشاً » « آنکه زمین را برای شما بستر (آرامش) قرار داد.» برخی از نویسندگان و صاحب نظران از تعبیر « مهدا» حرکت زمین را استفاده کرده اند و می نویسند: « چه تشبیه جالبی: قرآن زمین را مانند گاهواره توصیف می کند. همانطور که می دانید از ویژگیهای گاهواره این است که در عین حرکت می کند، موجب ناراحتی و رنجش کودک نمی شود. بلکه سبب استراحت و آسایش اوست.» [21] برخی دیگر از نویسندگان نیز همین استفاده (حرکت زمین) را نموده اند. [22] در مقدمه کتاب اعجاز قرآن علامه طباطبائی (ره) نیز از آیه 53 سوره طه حرکت انتقالی زمین را استفاده کرده اند. [23] همچنین شیخ نزیه القمیحا از آیه 53 سوره طه و آیه 10 سوره زخرف و 6 سوره نبأ استفاده کرده است. [24] سید هبة الدین شهرستانی(ره) نیز آیه فوق (زخرف/10) را دلیل بر حرکت زمین می داند و تشبیه زمین به گاهواره را از جهت حرکت آرام آنها و اینکه هر دو باعث رشد و نمو ( بچه در گاهواره و انسان در زمین) می شوند، می داند. [25] استاد مصباح یزدی با رد استفاده حرکت زمین از آیه فوق می نویسند: « مهد و مهاد نیز معنایی همانند« فراش» دارند، برخی گفته اند که می توان از این دو کلمه دریافت که همچون گاهواره دارای حرکت است اما این روشن نیست زیرا در آن صورت جای آن است که دیگری بگوید نوع این حرکت، گاهواره ای و دارای رفت و برگشت است در حالی که چنین نیست. بنابراین ظاهر آیه همان اشاره به راحتی و جای استراحت و آرامش است همچنان که گاهواره برای نوزاد چنین است.» [26] تذکر: واژه « مهد و مهاد» در لغت به معنای محلی است که آماده سکونت و استراحت شده است و یکی از مصادیق آن گاهواره کودک و زمین آماده و محل خواب است. [27] و همچنین به زمین به خاطر صافی و نرمی و آمادگی آن ( با وجود معادن ، دریاها و ...) برای زندگی انسان « مهد» گویند. [28] بررسی: اگر بپذیریم که « مهد و مهاد» فقط به معنای گاهواره کودک است پس از آیات فوق و تعبیر « مهد و مهاد» حرکت زمین استفاه می شود اما نوع خاصی از حرکت که به نام میل شمالی و جنوبی که 23 درجه و 23 دقیقه است. [29] یعنی زمین مثل گاهواره ای میل شمالی و جنوبی آرامی را در طول سال طی می کند. پس اشکال استاد مصباح ( در مورد حرکت رفت و برگشت) برطرف می شود چرا که یکی از حرکتهای زمن گاهواره ای است . و اما حرکت انتقالی از آیات فوق برداشت نمی شود و اصلاً خود تشبیه گاهواره می تواند این اشاره را داشته باشد چون گاهواره هیچ گاه حرکت وضعی وانتقالی ندارد بلکه رفت و برگشت منظم در حول یک محور دارد. اما با توجه به معنای لغوی « مهد و مهاد» که همیشه به معنای گاهواره کودک نیست بلکه به معنای محل آماده استراحت و یا محل آماده زندگی می آید، و گاهواره یکی از مصادیق آن است پس نمی توان قطعاً بیان داشت که به کار بردن تعبیر « مهد و مهاد» در مودر زمین با توجه و عنایت به حرکتهای گاهواره ای آن بوده است . هر چند که این احتمال نیز وجود دارد و قابل نفی نیست . اما با توجه به معنای لغوی و کاربرد قرآنی « مهد و مهاد» در آیات دیگر ممکن است به معنای محل استراحت و اماده زندگی ( نه محل دارای حرکت) باشد . پس اشکال استاد مصباح ( در مورد نفی نسبت قطعی حرکت گاهواره ای زمین به آیات فوق ) وارد است . و نمی توان به طور قطعی حرکت گاهواره ای زمین را بر طبق آیه فوق به قرآن نسبت داد. 3ـ « والارض و ماطحیها» [30] « سوگند به زمین و آن کس که آن را گسترد.» « والارض بعد ذلک دحیها» [31] « و پس آن زمین را با غلطانیدن گسترد» راغب در مفردات می نویسد: معنای لغت « طحو» مثل لغت « دحو» است و آن توسعه چیزی و حرکت دادن آن است و در جای دیگر در مورد لغت « دحا» می گوید حرکت دادن (زمین ) از محل خود است. [32] صاحب تفسیر پرتوی از قرآن با استفاده از معنای لغوی « طحا» نتیجه می گیرد که آیه بر حرکت وضعی و انتقال زمین دلالت دارد. [33] یکی از نویسندگان عرب بعد از آن که می گوید: لغت «الطحو» و « الدحو» به یک معناست شواهد لغوی و احادیث متعددی می آورد بر اینکه در معنای « دحو» مسأله توسعه دادن (بسط) و حرکت نهفته است. و «مداحی» همان گلوله ای است که کودکان مدینه با آن بازی می کردند که گاهی از جنس سنگ یا گردو و ... بوده است . و «مدحاة» چوبی است که اطفال به روی زمین می چرخانند(فرفره یا قرقره) سپس می نویسند: « دحو» بر اساس استعمال لغوی، دو حرکت برای همان « مدحو» (گلوله) یکی حرکت انتقالی و دیگری دورانی. و دفعی از طرف فاعل را شامل می شود. و اگر به علم جدید مراجعه کنیم که در مورد حرکتهای زمین چه می گوید متوجه می شویم که دقیقترین وصف را قرآن در مورد زمین با کلمه « دحو» بکار برده است. چرا که زمین یک حرکت وضعی و یک حرکت انتقالی دارد.» [34] یکی دیگر از نویسندگان عرب با اشاره به موارد استعمال « طحا » و «دحا» در عرب می گوید: اگر طحا به معنی انداختن یا دفع باشد معنای آیه این است که خدا قسم خورده، به انداختن و دفع زمین در فضا و اگر « طحا» بمعنی (اقتطع) جدا کردن باشد معنای آیه این است که خدا قسم خورده به جدا کردن زمین که جزئی از منظومه شمسی بوده است. [35] در مقدمه کتاب اعجاز قرآن علامه طباطبائی حرکت وضعی زمین از آیه (30 سوره نازعات ) استفاده شده و آمده است: « هزار سال پیش از آنکه گالیله از حرکت زمین به دور خود سخن می گوید... قرآن به صراحت از چرخش زمین بحث کرده است( نازعات /30) و دراحادیث اهلبیت به قدری از آن بحث گردیده که « دحو الارض» زبانزد همگان شده است» و سپس توضیح می دهد که : واژه « دحو » در لغت به معنای غلطانیدن است و به صورت اسم فاعل و اسم مفعول در نهج البلاغه [36] بکار رفته و در بعضی روایات روز دحو الارض را 25 ذی القعده گفته اند [37] و اعمال معین کرده اند. [38] سید هبة الدین شهرستانی معتقد است که اولین کسی که آیه 30 سوره نازعات را اشاره به حرکت زمین دانست علامه سید محمد حسین مرعشی شهرستانی(متوفای 1315 ق) در رساله « موائد» بود که به زبان پارسی منتشر شده است. و سپس مرحوم شهرستانی با توضیح معنای لغوی « دحو» و توضیح دحو الارض مفاد آیه 30 سوره نازعات را اشاره به حرکت زمین می داند. و سپس هفت قرینه از لغت و حدیث بر مطلب می آورد. [39] صاحب تفسیر نمونه کلمه « طحاها» را به معنای گستردن زمین و خروج آن از زیر آب می داند ولی با ذکر معنای « راندن » می گوید که برخی معتقدند این تعبیر اشاره اجمالی به حرکت انتقالی و وضعی زمین دارد و این احتمال را رد نمی کند. [40] بررسی: با توجه به معنای لغوی « دحو» و « طحو» می توان گفت که آیات فوق اشره به حرکت وضعی و انتقالی زمین دارد؛ هر چندکه ممکن است معنای دیگر « دحو» و «طحو» یعنی گستردن نیز مراد باشد و جمع آنها منافاتی ندارد. 4ـ « الم نجعل الارض کفاتا» [41 ] « مگر زمین را کفات نگردانیدیم؟ کفات را در لغت اینگونه معنا کرده اند: 1ـ بمعنای قبض و جمع یعنی زمین زنده و مرده را جمع کرده است؛ یا انسان ها و حیوانات زنده را با جمادات مرده جمع کرده است. [42] 2ـ پرواز سریع و حقیقت معنای « کفات » حالت پرنده در جمع کردن بال ها برای پرواز است. [43] صاحب تفسیر نمونه با ذکر دو معنای « کفات » دو احتمال در معنای آیه مطرح می کند: یکی اینکه زمین قرارگاه همه انسانها (زندگان و مردگان ) است و دوم پرواز سریع زمین که اشاره به حرکت زمین به دور خورشید و حرکات دیگر است که در زمان نزول قرآن مسلما کشف نشده بود، ولی با توجه به آیه بعد(احیاء و امواتا) تفسیر اول را مناسب تر می داند. [44] برخی از صاحب نظران این نکات علمی را از آیه استفاده کرده اند: الف ـ حرکت وضعی و انتقالی زمین و سرعت طیر آن در فضا و استدلال می کنند به اینکه در لغت « کفات» به معنی پرنده و غیر آن آمده است. (فی لغة کفاتا الطائرة و غیره اسرع فی الطیران) ب ـ تغییرات سطحی و عمقی کره خاک ( کفت الشیء تقلب الشیء ظهر البطن و بطنا لظهر). ج ـ وجود مواد مذاب در داخل زمین ( الکفت قدر الصغیرة ـ دیک کوچک) [45] یکی از نویسندگان عرب نیز با ذکر معانی لغوی کفات می گوید: این تعبیر دقیق نشان می دهد که زمین کفات است از حیث سرعت که در مدار خود حرکت می کند و در همان حال ساکنان خود را در حال حیات و مرگ بر پشت خود نگاه می دارد. [46] برخی از صاحبنظران معاصر از این آیه نیروی جاذبه و حرکت سریع زمین را استفاه می کنند. مهندس سادات با استناد حرکت زمین به آیه مورد بحث می نویسد: « کفات مصدر است به معنای پرواز سریع که پرنده از شدت سرعت برای حفظ اعتدال خود بال و پرش را جمع می کند، این جمع کردن بال و پر از شدت سرعت را « کفات » گویند. « کفات» در اینجا به صورت مصدر استعمال شده و هر وقت مصدر به صورت اسم فاعل به کار برده شود، مبالغه را می رساند یعنی در اینجا شدت فوق العاده پرواز نشان داده شده است پس مفهوم آیه چنین می شود: « آیا زمین را به صورت پرواز ( یا پرنده ای سریع السیر ) نیافریدیم؟ که در عین حال که با سرعت پرواز می کند از مرده و زنده در خود نگه می دارد و از آنها حفاظت و حراست می نماید» و این حفاظت اشاره به نیروی جاذبه زمین می باشد. پس در این آیه دو اصل علمی بیان شده است: یکی حرکت زمین و دیگری وجود نیروی جاذبه.» [47] استاد مصباح یزدی استفاده حرکت زمین از آیه فوق را ضعیف می داند و می نویسد: « کفات موضعی است که اشیاء در آن جمع آوری می گردد و در اصل معنای آن گرفتن وضمیمه کردن ( قبض و ضم) وجود دارد... کفات دارای معنای دیگری نیز می باشد. عرب می گوید: کفت الطائر، ای اسرع فی الطیران ـ پرنده به سرعت پریده با توجه به همین معنا، برخی گفته اند این آیه اشاره ای است به حرکت انتقالی زمین. اما ظاهرا این احتمال از احتمال نخستین ضعیف تر است زیرا کفات معنای مصدری دارد بنابراین معنای آیه چنین می شود که : زمین سرعت است. نه اینکه سرعت دارد مگر آنکه مصدر را به معنای صفت بگیریم که این نیز خلاف ظاهر است. [48] » علامه طباطبائی (ره) نیز در تفسیر آیه فقط معنای جمع کردن را پذیرفته است(جمع بندگان زنده و مرده روی زمین ) [49] بررسی : با توجه به معنای لغت « کفات» آیه می تواند اشاره به حرکت انتقالی زمین داشته باشد و اشکال ادبی استاد مصباح ( مصدر بود کفات) هم مرتفع است چون ممکن است مصدر به معنای اسم فاعل باشد همانطور که برخی مفسران به آن تصریح کرده اند [50] و این مطلب علمی با سیاق آیه که در مقام شمارش آیات و نعمت های الهی است سازگار می باشد البته این احتمال هم وجود دارد که مقصود از آیه، جمع کردن مردم زنده و مرده در قیامت باشد همانطور که برخی مفسران احتمال داده اند [51] و نیز ممکن است اشاره به نیروی جاذبه باشد. البته جمع این معانی هم امکان دارد؛ چرا که لغت کفات تحمل چند معنا را دارد اما به هر حال از لغت کفات در آیه، حرکت وضعی زمین استفاده نمی شود آنگونه که برخی گفتند؛ چون در ماده لغوی اشاره ای به حرکت دورانی شیئی به دور خود نشده است. در ضمن معنای ب و ج (تغییرات سطحی و مواد مذاب) درون زمین هم در لغت یافت نشد. 5ـ « هوالذی جعل لکم الارض ذلولاً فامشوا فی مناکبها» [52] « او خدایی است که زمین را برای شما مرکبی راهوار و رام شده قرار داد تا بتوانید در روی آن راهپیمائی کنید...» صاحب تفسیر نمونه می نویسد: «ذلول» به معنای « رام » تعبیر جامعی در مورد زمین است چرا که زمین با حرکت های متعدد و سریعی که دارد آنچنان رام به نظر می رسد که گویی ساکن است . و کلمه مناکب جمع منکب (بر وزن مغرب) به معنای شانه است. گویی انسان پا بر شانه زمین می گذارد و چنان زمین آرام است که می تواند تعادل خود را حفظ کند.» [53] استاد مصباح یزدی در مورد آیه فوق می نویسد: « نکته ای که در آیه اخیر بر آن تکیه شده، این است که : زمین زیر پای آدمی، رام است و چون مرکبی راهوار و از آن می توان دریافت که زمین دارای حرکت انتقالی است زیرا « ذلول» به معنی شتر راهوار است.» [54] سیدهبة الدین شهرستانی نیز می نویسدکه کلمه « ذلول» در لغت و عرف عرب، اطلاق می شود بر نوعی از شتر که در راهواری و همواری و آسان سواری ممتاز است ... اگر مانع قطعی خارجی نباشد استظهار حرکت زمین و استفاده آن، از این آیه برای ما روا و جایز خواهد بود. [55] برخی از نویسندگان معاصر مثل : گودرز نجفی [56] ، مهندس محمد علی سادات [57] و نویسنده مقدمه اعجاز قرآن علامه طباطبائی [58] نیز این آیه را اشاره به حرکت انتقالی زمین دانسته اند. بررسی: ظاهرا استفاده حرکت انتقالی زمین از آیه فوق مانعی ندارد. و با معنای لغوی و ظاهر آیه متناسب است. 6ـ « ثم استوی الی اسلماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین» [59] « سپس آهنگ [ آفرینش] آسمان کرده و آن بخاری بود پس به آن و به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایند. آن دو گفتند : فرمان پذیر آمدیم.» سیدهبة الدین شهرستانی درباره آیه فوق می نویسد: « این آیه از جمله آیاتی است که دلالت آن را بر حرکت زمین چنین فهمیده ام که لفظ « اتیان ـ آمدن» در عرف لغت، ظهور در حرکت حسی و انتقالی دارد. و متقدمین چون حرکت زمین را جایز نمی دانستند این ظواهر را بر غیر معانی حقیقی خود تأویل می کردند ولی ما که قائل به ححرکت زمین هستیم به هیچ وجه محتاج به تأویلات آنان نیستیم و البته موافقت با ظواهر لفظ هم اولی است مخصوصا بنابراینکه آسمان دنیا عبارت باشد از کره ( اتمسفر ـ بخار آب 9 که محیط بر کره زمین است . چنانکه از جمله ( و هی دخان) معلوم می شود.» سپس آیه را چنین معنا می کند: « عنایت و اراده خدا متوجه شد به سوی آسمان دنیا ( کره محیط به زمین 9 در حالی که عبارت بود از بخار آب پس به یک فرمان تکوینی به آسمان دنیا و کره زمین فرمود هر دو باهم منتقل شوید و از جای خود حرکت کنید. به یکی از دو طریقه : یا مطابق نظام و تشکیلات این شمس ( نظام عالم شمسی ما ) و یا برخلاف آن و مطابق نظام و جاذبیة عالم دیگر. پس به زبان حال که فصیح تر از زبان مقال است جواب دادند که آمدیم و حرکت کردیم مطابق همین نظام و در مقابل نوامیس این جاذبه که تو ایجاد کرده ای مطیع و خاضع خواهیم بود.» [60] یکی از نویسندگان معاصر در مورد آیه فوق می نویسد: « آیه فوق نیز به آغاز خلقت و حرکت کرات آسمانی از جمله حرکت زمین اشاره دارد.» [61] صاحب تفسیر نمونه در ترجمه آیه فوق می نویسد: « در این هنگام به آسمان و زمین فرمود بوجود آیید و شکل گیرید چه از روی اطاعت و چه اکراه» و سپس در توضیح آن می نویسد: « [این آیه] به این معنا نیست که واقعا سخنی با لفظ گفته شده باشد بلکه گفته خداوند همان فرمان تکوینی و اراده او بر امر آفرینش است و جمله « اتینا طائعین » ما از روی اطاعت شکل نهائی به خود گرفتیم، اشاره به این است که مواد تشکیل دهنده آسمان و زمین از نظر تکوین و آفرینش کاملاً تسلیم اراده فرمان خدا بود.» [62] علامه طباطبائی (ره)نیز این کلمات (ائتیا ـ اتینا) را تکوینی می داند و نوعی تعبیرات عرفی برای نشان دادن خلق الهی می داند. [63] بررسی: تفسیر مرحوم شهرستانی در اینجا با ظاهر آیه و کلمه « ائتیا و اتینا» تناسب بیشتری دارد و تفسیر صاحب نمونه احتیاج به تقدیر ( به وجود آئید ـ شکل نهائی به خود گرفتیم) دارد و نوعی خلاف ظاهر است. هر چند که دو تفسیر قابل جمع است یعنی می تواند آیه اشاره به ایجاد و حرکت، هر دو باشد. پس حداقل آن است که آیه می تواند اشاره ای به حرکت زمین داشته باشد. 7ـ « والجبال اوتادا» [64] « و کوهها را میخ های زمین قرار دادیم.» «و القی فی الارض رواسی ان تمیدبکم» [65] « و در زمین کوههایی استوار افکند تا شما را نجنباند. » برخی از نویسندگان معاصر با استناد به آیات فوق، حرکت وضعی زمین را از قرآن استفاده کرده اند ودر مورد آیه اول می نویسند: « همانطور که می دانید چیزی را میخ می کوبند که در حرکت ترس از متلاشی شدنش باشد.» و سپس با اشاره به سخنان ژرژ گاموف که می گوید « قسمت عمده هر کوهی زیر سطح زمین قرار دارد. [66] »می نویسند: « چه جالی ! قرآن، چهارده قرن پیش پرده از روی این راز بزرگ برداشته و کوهها را میخ های زمین معرفی کرده است، زیرا فایده و نتیجه اینکه خداوند کوهها را میخ ها و مسمار زمین قرار داده این است که اجزائش در حال حرکت از هم متلاشی نشود.» و در مورد آیه دوم می نویسند: « احتمالاً آیه فوق (نحل/15) نیز اشاره به حرکت وضعی زمین دارد.» [67] سید هبة الدین شهرستانی نیز با تقسیم میخ به دو قسم (خارجی و داخلی ) آیات را حمل بر میخ داخلی می کند که بوسیله آن اجزاء یک چیز را به یکدیگر مربوط و متصل می سازند. و سپس نتیجه می گیرد که : « پس اینکه شریعت ما کوهها را میخ زمین دانسته نه مقصود بیان سکون زمین بوده بلکه بر عکس و برخلاف رأی متقدمین حرکت زمین را اعلام فرموده است.» [68] بررسی: یکی از حرکت های زمین، حرکت قاره ای یا حرکت پوسته جامد زمین است که گاهی باعث بوجود آمدن زلزله ها می شودو آیه فوق اشاره ای به ثبات زمین در اثر وجود کوهها دارد و می تواند لازمه آن اشاره به حرکت پوسته زمین باشد. اما آیات فوق اشاره به حرکت وضعی یا انتقالی زمین ندارد؛ چرا که از نظر قرآن خود کوهها نیز در حال حرکت است: « و تری الجبال تحسبها جامدة و هی تمر مر السحاب» [69] « و می بینی کوهها را و گمان می کنی که ایستاده اند در حالی که آنها مانند ابرا در حرکت هستند.» پس تصریح این صاحب نظران به حرکت وضعی و استناد آن به آیات فوق صحیح بنظر نمی رسد. جمع بندی و نتیجه گیری : در مورد حرکت زمین و آیات مورد استناد تذکر چند نکته لازم است: 1ـ در مجموع از 13 آیه ای که مورد بحث واقع شد و با توجه به اشکالاتی که به دلالت برخی آیات وارد شد می توان نتیجه گرفت که اجمالاً حرکت زمین مورد پذیرش قرآن کریم بوده است هر چند که این آیات به حرکت های متفاوت زمین اشاره می کند و تنها یک حرکت خاص را در نظر ندارد. 2ـ تعبیرات قرآن و اشارات علمی آن به حرکت زمین، برخلاف هیئت بطلمیوسی حاکم بر فضای علمی زمان نزول قرآن بوده است چرا که در هیئت بطلمیوسی زمین را ساکن و مرکز جهان می دانستند اما قرآن سخن از حرکت آن گفته است و این یکی از مطالب علمی حق و صادق قرآن بود که حدود 9 قرن بعد از نزول آنها توسط امثال کپرنیک به اثبات رسید. این گونه مطالب عظمت قرآن و پیامبر(ص) را می رساند. 3ـ خبر دادن قرآن از حرکت زمین، هر چند که عظمت قرآن را می رساند ولی اعجاز علمی قرآن محسوب نمی شود چرا که در تاریخچه بیان کردیم که افرادی مثل فیساغورس و فلوته خوس، ارشمیدس، استرخوس ساموسی و کلیانتوس آسوسی قبل از بطلمیوس قائل به حرکت زمین شده بودند. پس قبل از ظهور اسلام دو دیدگاه در محافل علمی جهان در مورد حرکت و سکون زمین بوده است که دیدگاه حاکم و مشهور همان سکون زمین یعنی نظریه بطلمیوس بود و دیدگاه مغلوب همان حرکت زمین بود. اعجاز علمی وقتی صادق است که نظریه ای را قرآن ابراز کند و کسی نتواند مثل و مانند آن را به صورت عادی بیاورد . در حالی که نظریه حرکت زمین قبل از قرآن آورده شده بود ولی مشهور نبود. هر چند که این مطلب ضرری به عظمت قرآن نمی زند چرا که قرآن در عصری که مشهور دانشمندان مقهور نظریه سکون زمین بطلمیوس بودند شجاعانه و با صراحت برخلاف آن سخن گفت و مطالب علمی حق و صادقی را به جهان عرضه کرد که قرن ها بعد به صورت قطعی به اثبات رسید. کرویت زمین : برای اثبات کرویت زمین از نظر قرآن کریم به آیاتی که تعبیر« مشارق و مغارب» دارد استناد شده است. این ایات عبارتند از: « فلا اقسم برب المشارق و المغارب انا لقادرون » [70] . « سوگند به پروردگار مشرق ها و مغرب ها که ما قادریم. ِ « و اورثنا القوم الذین کانوا یستضعفون مشارق الارض و مغاربها» [71] « و آن گروهی را که ذلیل و خوار شمرده می شدند وارث مشرق ها و مغرب های زمین قرار دادیم.» « رب السموات و الارض و ما بینهما و رب المشارق » [72] . « پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان آنهاست و پروردگار مشرق ها» نکته : آیه اول مشارق و مغارب را به صورت مطلق آورده و مقید به زمین یا خورشید یا ستارگان دیگر نکرده است؛ اما آیه دوم مشارق و مغارب زمین را تذکر می دهد و آیه سوم فقط مسأله مشارق را متذکر شده ولی به صورت مطلق آورده و مقید به مشارق زمین، خورشید یا ستارگان دیگر نکرده است. تاریخچه: اگر انسان با یک نگاه سطحی به زمین بنگرد آن را مسطح و غیر کروی می پندارد. و همین مطلب از زمانهای دور عقیده غالب مردم بوده است اما در مورد شکل زمین عقاید متفاوتی در میان دانشمندان وجود داشته که بدان ها اشاره می کنیم: 1ـ انکسیانوس می پنداشت که زمین مانند تخته ای از سرب بر روی آب افتاده در هوا معلق است و مادامی که مسطح است بر روی آب قرار دارد و چون جمع شود فرو می رود. 2ـ برخی صاحب نظران قدیمی کلیسا بر آن بودند که زمین به شکل عمودی بر روی پایه های مجهول استوار است. 3ـ برخی زمین را به شکل مخروطی می پنداشتند که سر آن به طرف بالا و بن آن به سمت پایین بوده و از طرف زیرین غیر متناهی است. 4ـ انکسیمندر آن را به شکل ستونی مدور می پنداشت. 5ـ برخی آن را از نظر حجم مکعب و از نظر شکل مسدس می دانستند. 6ـ برخی آن را به شکل دف(دایره ای از آلات ضرب) می دانستند. 7ـ برخی آن را به شکل طبل می دانستند. 8ـ برخی آن را به شکل نصف طبل می دانستند . 9- هرکلیتوس آن را مانند کشتی میان تهی می دانست . 10ـ برخی آن را به شکل سپر می دانستند . 11- به عقیده برخی یونانیان، زمین به شکل دایره است که مرکز آن کشور یونان و محیط آن سواحل بحر محیط است. 12ـ به نظر اکثر حکمای فارس و یونان، زمین کره ای است تام و تمام که محیط استوائی و قطبی آن باهم مساوی است. این عقیده در مغرب زمین مقارن با تاریخ کشف آمریکا(1492 م) پیدا شد و برخی این نظریه را به همه علمای اسلامی در صدر اسلام نسبت داده اند. 13ـ نیوتن (1767 م) بر آن شد که زمین، شبیه کره است یعنی کرویت آن حقیقی و تمام نیست چرا که در قطب جنوب و شمال آن فرورفتگی وجود دارد. یعی محیط استوائی کوچکتر است و قطر قطبی آن دو میل از قطر استوائی کمتر است . این نظریه امروزه مشهور است و شواهد و براهین منطقی و حسی آن را تأیید می کند. [73] مغرب و مشرق از نظر علمی: قبل از آنکه به نظرات و دیدگاههای صاحب نظران و مفسران در مورد تعبیر مشارق و مغارب بپردازیم تو ضیح یک مطلب علمی لازم بنظر می رسد: از یک طرف کره زمین دارای دو قطب مغناطیسی است که به نام شمال و جنوب خوانده می شود، و از طرف دیگر چون زمین دارای دو حرکت وضعی ( به دور خود) و حرکت انتقالی ( به دور خورشید) است به نظر می آید که خورشید در صبحگاهان از یک طرف خارج و کم کم بالای سر ما می آید و سپس هنگام شامگاهان در طرف دیگر فرو می رود.(هر چند که این مطلب خطای دید مست و در حقیقت این زمین است که در اثر گردش وضعی به دور خود گاهی مقابل نور خورشید قرار می گیرد. لذا به نظر می رسد خورشید طلوع و غروب می کند) و در عرف مردم واصطلاح علمی آن طرفی که خورشید طلوع می کند به نام مشرق و آن طرف که خورشید غروب می کند به نام مغرب نامیده می شود و لذا به دو ناحیه طلوع و غروب خورشید از نظر لغوی « مغرب و مشرق » گویند. [74] از طرف دیگر هر انسان بالا و پایین دارد که آسمان و زمین است پس هر انسانی به صورت طبیعی با شش جهت سروکار دارد. به عبارت دیگر اگر انسانی به طرف قطب شمال بایستد که جلو بدن او به طرف شمال باشد و پشت سر او جنوب باشد دست راست او مشرق و دست چپ او مغرب می شود و کره زمین در هر لحظه طلوع و غروب دارد یعنی از آنجا که زمین به شکل کره است همیشه در برخی از نقاط زمین آفتاب در حال طلوع کردن است و در برخی نقاط دیگر در حال غروب کردن است. و علاوه بر آن خورشید در هر روز در ساعت معین طلوع و غروب می کند که با ساعت طلوع و غروب روز قبل و بعد متفاوت است. پس می توان گفت که طلوع و غروب نسبت به جایگاه هر کس متفاوت است یعنی هر کس در هر نقطه ای که باشد یک مشرق و یک مغرب دارد. و نیز می توان گفت که کره زمین مشرق ها و مغرب های متعد دارد که هر لحظه نوبه نوه ( جدید) می شود. چرا که زمین همیشه در حال حرکت وضعی ( به دور خود) است و در هر لحظه غروب و طلوع جدیدی برای نقاط زمین پیدا می شود و نیز به تعداد روزهای سال طلوع و غروب جدید و در نتیجه مغرب و مشرق نو داریم. اسرار علمی: در مورد کروی بودن زمین از نظر قرآن و تعبیرات کنایی آیات در این مورد، اظهار نظرهای متعددی شده است که بدان ها اشاره می کنیم: 1ـ سیدهبة الدین شهرستانی در مورد آیه 40 سوره معارج می نویسد: « سوگند به پروردگار مشرق ها و مغربها، که دلالت دارد بر کثرت و تعدد هر یک از مشرق و مغرب مطابق هیئت جدید، زیرا کرویت زمین مستلزم آن است که در هر موقع هر نقطه از زمین برای گروهی مشرق و برای گروهی دیگر مغرب باشد. پس کثرت مشارق و مغارب با قول به کرویت زمین راست آید بدون اینکه در تفسیر آن محتاج تکلفی باشیم.» و سپس در مورد کروی بودن زمین شواهد متعددی از روایات می آورد. [75] 2ـ مفسران قرآن در مورد تعبیر «مشارق و مغارب» دو احتمال ذکر کرده اند: الف ـ خورشید هر روز از نقطه تازه ای طلوع و در نقطه تازه ای غروب می کند و لذا به تعداد روزهای سال مغرب و مشرق داریم و آیه به همین مطلب علمی اشاره دارد . آنان به عنوان شاهد ، روایتی از امیرالمؤمنین (ع) را می آورند که در جواب « ابن کواء» می فرماید: 360 مشرق و مغرب وجود دارد. [76] ب ـ در نقاط مختلف زمین، مشرق و مغرب متفاوت است و گاهی مغرب یک نقطه، همزمان، مشرق نقطه دیگر است ( که در دو طرف کره زمین واقع شده اند) و تعبیر مشارق و مغارب اشاره به همین اختلاف افق های زمین است. البته در آیه 137 سوره اعراف، تفسیر دوم(ب) ترجیح داده شده است و تفسیر نمونه در این مورد می نویسد:« تعبیر به « مشارق الارض و مغاربها» (مشرق ها و مغرب های زمین) اشاره به سرزمینهای وسیع و پهناوری هست که در اختیار فرعونیان بود، زیرا سرزمینهای کوچک، مشرق ها و مغرب های مختلف و به تعبیر دیگر افق های متعدد ندارد، اما یک سرزمین پهناور، حتما اختلاف افق و مشرق ها و مغرب ها به خاطر خاصیت کرویت زمین خواهد داشت. [77] در آیه 5 سوره صافات هر دو احتمال (الف و ب) وجود دارد بلکه در اینجا سه احتمال وجود دارد: اول : طلوع های خورشید در هر روز از نقاط مختلف . دوم: مشرق های مختلف زمین به خاطر کروی بودن آن. سوم : مشرق های ستارگان مختلف . به هر حال آیه 5 سوره صافات ما را به کرویت زمین و مشرق های آن توجه می دهد. [78] 3ـ برخی از نویسندگان معاصر نیز آیات 137 سوره اعراف و 5 سوره صافات و 40 سوره معارج را دلیل کرویت زمین از نظر قرآن می دانند و آن را یکی از معجزات علمی قرآن می دانند و با ذکر آیه « والی الارض کیف سطحت» [79] «[به زمین نمی گرند] که چگونه گسترده شده است» می نویسند که : مسطح بودن زمین، مانع کرویت آن نمی شود چرا که هر کره ای برای خود سطحی نیز دارد و از این روست که در هندسه کره را یکی از اقسام سطح بشمار آورده اند . و توضیخ می دهد که مسطح بودن به معنای مقابل کروی، یک اصطلاح هندسی جدید است و مقصود از سطحت در آیه « گسترش » است. [80] 4ـ مهندس سادات نیز با ذکر آیه 40 سوره معارج می نویسد: «(قرآن) کروی بودن زمین را نیز به صورت کنایه ای و سمبلیک و بسیار بدیع بدین ترتیب بیان می دارد... بدیهی است که لازمه کثرت و تعدد مشرق و مغرب کروی بودن زمین است زیرا کروی [81] بودن زمین و حرکت وضعی آن به دور خود تعداد مغرب و مشرق از 2 تجاوز کرده و سر به به بی نهایت می زند... توجه فرمایید که این مسائل در زمانی ارائه شده که نه دوربین گالیله وجود داشته و نه دستگاههای نجومی امروزی موجود بودند و نه پاندول فوکو در کار بود هیچکدام از این وسایل نبود و خود پیغمبر اسلام به گواهی تاریخ اساس امکان و فرصت این قبیل کارها را نداشتند.» [82] 5ـ شیخ احمد محی الدین العجوز، کرویت زمین را از آیه 41 سوره معارج نتیجه گرفته است. [83] همانگونه که شیخ نزیه القمیحا نیز از آیه فوق کرویت زمین را نتیجه گرفته است. [84] بررسی : در مورد آیات فوق تذکر چند نکته لازم است: 1ـ تعبیر « مشارق و مغارب» در آیات مورد بحث، دلالت مطابقی بر کرویت زمین ندارد یعنی به صورت مستقیم نمی فرماید که زمین گرد است، ولی به صورت دلالت التزامی بر کرویت زمین دلالت دارد؛ چرا که وجود مشرق ها و مغربهای متعدد برای زمین با کروی نبودن زمین ناسازگار است . این تعبیر هر چند که گرد بودن زمین را می رساند اما نسبت به کرویت کامل یا ناقص آن ساکت است. 2ـ از طرفی از برخی تعبیرات یونانیان در مورد حرکت زمین و شکل زمین ( مثل ستون مدور ـ مخروط ـ عمودی بر پایه ـ طبل ) بر می آید که آنها به نوعی توجه به لزوم گرد بودن زمین داشته اند ولی کروی بودن کامل زمین را تصریح نکرده اند. و از طرف دیگر قرآن نیز تصریحی به کروی بودن زمین ندارد. ( بلکه کروی بودن لازمه معنای مشارق و مغارب است) پس به طور قاطع نمی توان گفت این تعبیرات ( مشارق و مغارب) اعجاز علمی قرآن کریم است بلکه بهتر است بگوییم این تعبیر از لطائف قرآنی است که اشاره ای به مطالب علمی دارد و لازمه آن مطلب علمی، کرویت زمین است. چرا که وجود مشرق ها و مغرب های زمانی مختلف، برای همه مردم قابل حس بوده است چون می دیدند که زمان طلوع و غروب خورشید در طول سال تغییر می کند و مشرق ها و مغرب های مختلف داریم بیان این مطلب چیزی نیست که کسی نتواند مثل آنرا بیاورد و اعجاز علمی محسوب شود. آری لازمه این اشاره علمی، کرویت زمین است که اگر قرآن بدان تصریح کرده بود اعجاز علمی قرآن محسوب می شد. تعارض بین تعبیر مشارق و مغارب با واژه مغرب و مشرق در قرآن: در اینجا پرسشی مطرح است که چرا قرآن کریم گاهی تعبیر مشارق و مغارب و گاهی تعبیر مشرق و مغرب بکار می برد در حالی که این مطلب تناقض نماست. 
دسته ها :
پنج شنبه بیست و ششم 10 1387
X